اجازه ویرایش برای همه اعضا

عین

نویسه گردانی: ʽYN
عین /'eyn/ ۱. [مجاز] ذات و نفس، ذات هر چیز. ۲. [جمع: عیون] [قدیمی] چشم. ۳. [جمع: اعیُن و عیوان] [قدیمی] چشمه. ۴. [قدیمی] هر چیز آماده و حاضر. ۵. [جمع: اعیان] [قدیمی] بزرگ و مهتر قوم. ۶. [جمع: اعیان] [قدیمی] مرد بزرگ و شریف. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////////////////////// سِیلِ این اَشک رَوان صَبر و دِل حافظ بُرد بَلَغَ الطاقَة یا مُقلَه عینی بینی. /////////////////////////////////////////////////////// حافظ مترادف و متضاد ۱. چشم، دیده ۲. اصل، مشابه ۳. چشمه ۴. جوهر، ذات، گوهر
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آین . [ ی ِ ] (ع ص ) نرم . آسان . سبک .
آین . [ ی َ ] (اِ) آهن .
آین . [ ی ِ ] (اِ) مخفف آیین : جشن سده امیرا رسم کبار باشداین آین کیومرث و اسفندیار باشد.منوچهری .
این . (ضمیر، ص ) ضمیر اشاره برای نزدیک . مقابل آن . ج ، اینها، اینان . (فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ اشاره که بدان به شخص یا شی ٔ حاضر اشاره ...
این . [ اَ ] (ع مص ) رسیدن هنگام و وقت : آن الوقت ایناً؛ رسید هنگام و وقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و منه : آن لک ان ...
این . [ اَ ] (ع اِ) ماندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد. (منت...
این . [ اَ ن َ ] (ع ق ، اِ) کجا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یقال این زید؛ یعن...
این . [ اَ ن َ ] (ع اِ) یکی از مقولات نه گانه ٔعرض است در فلسفه و منطق و آن بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص ۞ . (فرهنگ فارسی معین ...
این . [ اِی ْ ی ُ ] (اِ) بنفشه . بنفسج . (یادداشت به خط مؤلف ).
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.