اجازه ویرایش برای همه اعضا

آن

نویسه گردانی: ʼAN
آن. (ا.). (اِ) حُسن. چگونگی و کیفیت خاص در حسن و زیبائی و جز آن که عبارت از آن نتوان کرد و تنها بذوق توان دریافت . همان که شاعر گوید : لطیفه ای است نهانی که حسن از آن خیزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست . حافظ. آنچه گویند صوفیانش آن توئی آن آن ، علیک عین اﷲ. سنائی . آن گویم و آن چو صوفیانت نی نی که تو پادشاه آنی . سنائی . ۞ ای آنکه جمالت از گهرها آن دارد آن که کان ندارد از یوسف خوشتری که در حسن آن داری و یوسف آن ندارد. سنائی . آنچه آن را صوفیان گویند آن ازجمال خواهرم جویند آن . عطار. آنچه او را صوفی آن گوید بنام ختم شد آن بر محمد والسلام . عطار. از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود. حافظ. زاغ گردد چون پی زاغان رود جسم گردد جان ، چو او بی آن رود. مولوی . در شگرفان حرکاتیست که آنش خوانند در تو آن هست و دوصد فتنه به آن پیوسته . اوحدی . قمر گفتم چو رویت دلفروز است ولیکن چون بدیدم آن ندارد. خواجو. شاهد آن نیست که موئی ّ و میانی دارد بنده ٔ طلعت آن باش که آنی دارد. حافظ. اینکه می گویند آن بهتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم . حافظ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عن . [ع َن ْ ن َ ] (ع حرف مصدری ) حرف مصدری بمعنی «اینکه » وآن در محاورات بنی تمیم بجای أن ّ به کار می رود، چنانکه بجای أشهد أن ّ محمدا...
عن . [ ع ُن ن ] (اِخ ) کوهی است در نزدیکی مروان ، و در جوفش آبها یافت شود. و آن در طریق مکه است از جانب بصره . (از معجم البلدان ).
عن . [ ع ُن ن / ع َن ن ] (اِخ )نام مردابی است در دیار خثعم . (از معجم البلدان ).
عن . [ ع َ نِن ْ ] (ع ص ) عنی . رنجدیده . (منتهی الارب ). رجوع به عَنی شود.
ان . [ اَ ] (اِ) بلغت زندو پازند، مادر. والده . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) ۞ . || هرگاه در آخر کلمه آرند افاده ٔ فاعلیت کند...
ان . [ اَ ] (اِ)در تداول عامیانه ، گه . پلیدی . نجاست . فضله ٔ آدمی و جانوران دیگر. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به عن شود.
ان .[ َان ] (پسوند) علامت جمع است . رجوع به «آن » شود.
ان . [ َِن ] (پسوند) نون ماقبل مکسور. مانند این (َین ) نسبت را میرساند، مانند: ریخن ۞ ، رشکن ۞ ، ریمن ۞ ، چرکن ۞ . و در یادداشت مؤلف آمد...
ان . [ اَ] (پیشوند) مرکب از اَ (علامت نفی ) + ن (حرف واسطه ) در کلماتی مانند: انوشه ، انیران . (یادداشت مؤلف ).
ان . [ اَن ن ] (ع مص ) نالیدن . (یادداشت مؤلف ). نالیدن کسی : أن ّ الرجل أناً و انیناً و اناناً و تأناناً (از باب ضرب ). (از منتهی الارب ) ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.