اجازه ویرایش برای همه اعضا

پاره

نویسه گردانی: PARH
پاره /pare/ معنی ۱. جزء و قسمتی از چیزی؛ قطعه؛ تکه. ۲. (صفت) دریده؛ شکافته. ۳. (صفت) بریده یا گسیخته. ۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند. ۵. [قدیمی] رشوه؛ رشوت: ◻︎ هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ز روزن برون (عنصری: ۳۶۰). ⟨ پاره‌پاره: ‹پاره‌پار، پارپار› ۱. تکه‌تکه؛ لَخت‌لَخت. ۲. ریش‌ریش. ۳. جامه یا پارچه یا چیز دیگر که بیشتر جاهای آن دریده و ازهم‌گسیخته باشد. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت ۲. بهر، حصه، قسمت ۳. بخش، فصل ۴. دریده، شرحه، گسسته، گسیخته ۵. ژنده، غاز، فرسوده، مندرس ۶. خرقه، مرقع، وصله ۷. پرش، پرواز، پریدن ۸. باج، خراج، رشوت، رشوه ۹. کود دیکشنری انگلیسی ترکی عربی bribe, catch, crumb, disconnected, fraction, fragment, graft, ingredient, part, piece, scrap, slab, snatch, strip
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
کوه پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). یک لخت از کوه . (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه . حصه ا...
شصت پاره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هریک قسمت از شصت قسمت قرآن در مجلدی که در ختم ها و مجالس ترحیم نهند و هریک از حاضرین یک پاره از آن ...
شکم پاره . [ ش ِ ک َرَ / رِ ] (ص مرکب ) آنکه شکم وی پاره و دریده باشد. || (اِ مرکب ) دارویی که اسفرزه نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسپرزه . ا...
چاو پاره . [ رَ ] (اِخ ) نام موضعی از ثغور روم . نام محلی از ثغور روم که زادگاه ابوعبداﷲ صوفی همدانی بوده است . آبادیی از ثغور روم که ابو...
چای پاره . [ رِ] (اِخ ) نام دهستانی است از بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی ، کوهستانی و هوای آن معتدل و مالاریائی است . رودخانه ٔ مهم این د...
چرم پاره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از پوست حیوانات که کفش دوزان و آهنگران روی پا اندازند تا جامه شان چرکین نشود. پوست پاره ای که ...
چوب پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای چوب . تراشه و قطعه ای از چوب . (ناظم الاطباء). گفتند بر سر آب میروی گفت چوب پاره ای بر آب برود. (تذ...
دهن پاره . [ دَ هَم ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بدزبان . بی آبرو. بی حیا و شوخ چشم . کسی که جلو زبانش را نمی تواند بگیرد. (فرهنگ لغات عامیانه ).
زرد پاره . [ زَ پا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای به رنگ زرد. قطعه ای از پارچه به رنگ زرد. || در بیت زیر از خاقانی کنایه از وصله ٔ زردرنگی ...
پاره دوز. [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پینه دوز. لخت دوز. لاخه دوز. پینه گر. وصله گر : ما پادشاه پاره و رشوت نبوده ایم بل پاره دوز خرقه ٔ دلهای پاره ا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.