اجازه ویرایش برای همه اعضا

پاره

نویسه گردانی: PARH
پاره /pare/ معنی ۱. جزء و قسمتی از چیزی؛ قطعه؛ تکه. ۲. (صفت) دریده؛ شکافته. ۳. (صفت) بریده یا گسیخته. ۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند. ۵. [قدیمی] رشوه؛ رشوت: ◻︎ هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ز روزن برون (عنصری: ۳۶۰). ⟨ پاره‌پاره: ‹پاره‌پار، پارپار› ۱. تکه‌تکه؛ لَخت‌لَخت. ۲. ریش‌ریش. ۳. جامه یا پارچه یا چیز دیگر که بیشتر جاهای آن دریده و ازهم‌گسیخته باشد. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت ۲. بهر، حصه، قسمت ۳. بخش، فصل ۴. دریده، شرحه، گسسته، گسیخته ۵. ژنده، غاز، فرسوده، مندرس ۶. خرقه، مرقع، وصله ۷. پرش، پرواز، پریدن ۸. باج، خراج، رشوت، رشوه ۹. کود دیکشنری انگلیسی ترکی عربی bribe, catch, crumb, disconnected, fraction, fragment, graft, ingredient, part, piece, scrap, slab, snatch, strip
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مه پاره . [ م َه ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ماه پاره . || کنایه از زن زیبا. زیباروی : از این مه پاره ای عابدفریبی ملایک سیرتی ۞ طاوس ...
نی پاره . [ ن َ / ن ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از نی . تکه ای نی : نی پاره ای به دست و سواری کنم بر اوچون طفل کو بر اسب کدویین سوار کر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نان پاره . [ رَ / رِ ](اِ مرکب ) قطعه ای از نان . قطعه ٔ نان . لبی نان . تکه ٔنان . کسره : هرکه همت او برای طعمه است درزمره ٔ بهایم معدود گر...
نعل پاره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکسته نعل . (یادداشت مؤلف ). نعل کهنه و فرسوده . نعلی که به علت کهنگی و فرسودگی از سم ستور افتاده با...
هفت پاره . [ هََ رِ ](اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کازرون که 82 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ شاپور و محصول عمده اش غله و صیفی ...
آجر پاره. آجر شکسته، پاره آجر (رجوع شود به آجر و پاره). (فرهنگ عامیانه) عبارتی است عامیانه که اغلب در پاسخ به واژۀ «آره» بیان می گردد (توجه شود به هم ...
لعل پاره . [ ل َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه لعل . قطعه ای از لعل : سنگی به چند سال شود لعل پاره ای زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ .سعدی .
ماه پاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )کنایه از صاحب جمال باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ماه پار. مهپاره . زیبا و خوب رو همچون ماه : چنان دل...
کون پاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) امرد. مخنث . || مفتضح . رسوا. (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی دشنام است کنایه ازمفعول بودن طرف . (فرهنگ لغا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.