اجازه ویرایش برای همه اعضا

نشان

نویسه گردانی: NŠAN
نشان معنی (نِ) (اِ.) 1 - علامت ، نشانه 2 - مُهر و نگین . 3 - هدف و نشانه برای تیراندازی . 4 - علم ، پرچم . 5 - قطعه ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می شود. فرهنگ فارسی معین مترادف و متضاد ۱. آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی ۲. آیه، اثر، رد، رگه ۳. انگ، تمغا، داغ، نقش ۴. آماج، تیر، هدف ۵. سراغ فعل بن گذشته: نشان داد بن حال: نشان ده دیکشنری انگلیسی ترکی عربی cast, coat of arms, colors, decoration, denotation, distinction, earmark, emblem, gesture, impression, index, indication, indicative, insignia, Mark, medal, notation, note, print, reflection, regalia, rosette, seal, sign, signal, signification, signpost, symptom, testimony, token, touch
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
اختر نشان. [اَ تَ نِ]. (ا. فاعل، نف مرکب). اختر نشانده. ستاره دار، ستاره کوب شده. نشاننده اختر/استار/ستاره || ستاره نشان. از صفا و نورپاشی دیده عالم ت...
نشان کرده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) علامت گذاشته شده . علامتی که برای تعیین مرز و سرحد می گذارند : همی راند با لشکر رزم سازکه پیکار ...
مثلث نشان . [ م ُ ث َل ْ ل َ ن ِ ] (نف مرکب ) دیگران را به ادب پیش خود مثلث نشاننده یعنی دوزانو نشاننده و ظاهر است که در حالت دو زانو نشست...
فتنه نشان . [ ف ِن َ / ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه باعث خفتن فتنه و برقراری آرامش گردد. آنکه فتنه را فرونشاند : خشمت اندر سوز خصم و نهیت اند...
سنگ نشان . [ س َ گ ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج ) : بال و پر شد شوق ...
آبله نشان . [ ب ِ ل َ / ل ِ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه فرورفتگی ها از اثر آبله بر بشره دارد. آبله دار. مجدر: سلطان سنجر گندم گون آبله نشان بود. (راحةا...
دانه نشان . [ ن َ / ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نشاننده ٔ دانه . که دانه نشاند. که ترصیع کند. که دانه های گوهر در چیزی جای دهد. || (ن مف مرکب ) دا...
خلیفه نشان .[ خ َ ف َ / ف ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که خلیفه را بر مسند خلافت نشاند. (یادداشت بخط مؤلف ) : و اکنون فرزندان او شیخ الشیوخ بغداد...
الماس نشان . [ اَ ن ِ ] (ص مرکب ) مرصع به الماس . آنچه الماس در آن نگارند.
پادشه نشان . [ دْ / دِ ش َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) نشاننده ٔ پادشاه . پادشاه نشان . پادشانشان . نشاننده ٔ شاه : ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک هم ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.