عادی
نویسه گردانی:
ʽADY
عادی /'ādi/ معنی ۱. عدو؛ دشمن؛ متجاوز؛ متعدی. ۲. جنگاور. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. رایج، متداول، معمولی، معمول ۲. پیش پاافتاده، مبتذل ۳. تجاوزگر، متجاوز، متعدی ۴. خصم، دشمن، عدو ≠ غیرعادی برابر فارسی بهنجار دیکشنری accustomed, automatic, average, bread-and-butter, chronic, common, commonplace, conventional, everyday, frequent, general, habitual, plain, matter-of-course, middling, mundane, natural, normal, ordinary, orthodox, par, quotidian, regular, rife, routine, run-of-the-mill, seasonable, simple, stock, uneventful, unexceptional, usual, wonted, workaday
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ابن عدی . [ اِ ن ُ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی بن عدی بن حمیدبن زکریای منطقی ، نصرانی یعقوبی . نزیل بغداد.شاگرد ابوبشر متی بن یونس و ابو...
طعیمةبن عدی . [ طُ ع َ م َ ت ُ ن ُ ع َ دی ی ] (اِخ ) کافری بود که روز بدر بر دست حمزةبن عبدالمطلب عم ّ آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم کشت...
عدی بن زید عبادی دبیر و مترجم عربی دربار خسرو پرویز بود. بهطور تقریبی او در حدود سال ۵۵۰ میلادی متولد شده و در زمان پادشاهی خسرو انوشیروان (از سال ۵۳...