مانده
نویسه گردانی:
MANDH
مانده /mānde/ (صفت) ۱. ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابلمصرف: غذای مانده. ۲. (اسم، صفت) باقیمانده. ۳. خسته. ۴. (اسم، صفت) (حسابداری) باقیماندۀ حساب؛ تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی. ۵. (صفت) [مجاز] بینصیب. فرهنگ فارسی عمید. متن آهنگ داود سرخوش - مسافر مسافر یاسمن دارد تنی تو هوای شهر من دارد تن تو بیا تا بارها دورت بگردم وای هنوز بوی وطن دارد تن تو از راه دور آمده چه ناصبور آمده خسته نباشی مانده نباشی مانده نباشی مشک خوتن برتنت بوی وطن بر تنت خسته نباشی مانده نباشی مانده نباشی گل به گلستان آتش به زمستان ماهی به دریا آهو و بیابان اما منو تو زیب همیم دلبر افغان از هم نه زیادو نه کمیم دلبر افغان از هم نه زیادو نه کمیم دلبر افغان از راه دور آمده چه ناصبور آمده خسته نباشی مانده نباشی مانده نباشی مشک خوتن برتنت بوی وطن بر تنت خسته نباشی مانده نباشی مانده نباشی آهنگ افغانی مسافر از داوود سرخوش به شهر غربت آماده شدند بدموقع مردم بیچاره شدند بر هم شکستند از وقتی که رفتی ترانه ها را آتش زده اند آتش به قلبی سرکش زده اند از هم گسستند از وقتی که رفتی از راه دور آمده چه ناصبور آمده خسته نباشی مانده نباشی مانده نباشی مشک خوتن برتنت بوی وطن بر تنت خسته نباشی مانده نباشی مانده نباشی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پس مانده خور. [ پ َ دَ / دِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه بر سفره ٔ بزرگان نتواند حاضر آمدن و لکن پس از آنکه آنان صرف طعام کنند جزو چاکران ...
بی صاحب مانده . [ ح ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نوعی نفرین . وامانده . (یادداشت مؤلف ).
مانده گردیدن . [ دَ / دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . خسته شدن (به معنی متداول امروز). فرسوده شدن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). از دس...
رانده و مانده . [ دَ / دِ وُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کنایه از شخص بدبخت وامانده .- امثال :- رانده و مانده ٔ هفتاد و دو ملت ؛ از همه ...
مانده گردانیدن . [ دَ / دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرسوده کردن : تلغب ؛ مانده گ...