کند
نویسه گردانی:
KND
کند (کُ) (ص .) 1 - مقابلِ تیز و تند. 2 - کودن و نادان . 3 - دلیر و پهلوان. فرهنگ فارسی معین. ////////////////////////////////////////////////////////// وِرا کُندرو خواندندی بنام به کُندی زدی پیش بیداد گام /////////////////////////////////////////////////////// حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی.
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عیسی کند. [ سا ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد با 359 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و حبوب ...
قاضی کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش دهخوارگان شهرستان تبریز. در 9هزارگزی جنوب خاوری دهخوارگان و 10هزارگزی شوسه ٔ تبریز آذرشهر...
قاضی کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد و در چهارهزارگزی جنوب آنکند و 1350گزی شوسه ٔ میانه به زنجان و...
ساری کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش ماه نشان شهرستان زنجان ، واقع در 33 هزارگزی شمال ماه نشان ، و یک هزارگزی راه مالرو ...
ساری کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی میانه شهرستان میانه ، واقع در 22 هزارگزی جنوب میانه ، و 18 هزارگزی راه شوسه ٔ...
تیشه کند. [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش آبدانان است که در شهرستان ایلام واقع است و 227 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کند گشتن . [ ک ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نابُراشدن . برندگی نداشتن . از برندگی افتادن : خنجر فتنه چو گشت کند در ایام توحنجر خصم تو است خنجر او ر...
کند کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سست و ناتوان کردن . از کار انداختن : تا آن جوان تیز و قوی را چو جادوان این چرخ تیزگرد چنین کرد کند و پی...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) در ترکی به معنی «ده نو» و آن نام محلی است کنار راه دوراهه ٔ بناب و ساوجبلاغ میان خوشه مهر و قلی کندی واقع در ...
ینگی کند. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 25هزارگزی خاوری بوکان ، با 799 تن سکنه . آب آن از چشم...