صدقه
نویسه گردانی:
ṢDQH
صدقه /sadaqe/ آنچه در راه خدا به بینوایان میدهند به جهت ثواب؛ چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق میدهد؛ صدقۀ سر؛ صدقهسری. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بلاگردان، خیر، خیرات، خیریه ۲. تصدق ۳. زکات فعل بن گذشته: صدقه کرد بن حال: صدقه کن //////////////////////////// قصد کردم که باز خانه روم تا دهم صدقه و کنم قربان //////////////////////////////////////////// فرخی سیستانی دیکشنری انگلیسی ترکی عربی alms, charity, handout, largess, largesse, offering
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ السمین . رجوع به ابومعاویه صدقه شود.
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن فضل مکنی به ابوالفضل مروزی . تابعی است .
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن محمد جندی شاپوری مکنی به ابومحمد. ابی نعیم آرد: وی بتجارت باصفهان آمد و از عبدالواحدبن حسن بن احمدبن خلف ...
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منجابن صدقة السامری . وی طبیب بود و بخدمت الملک الاشرف موسی ایوبی پیوست و به سال 625 هَ . ق . به حران در ...
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منصور ملقب به سیف الدولة. وی فرزند منصوربن دبیس مکنی به ابوکامل و ملقب به بهاءالدولة است . به سال 479 هَ ...
صدقة. [ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن موسی . وی از مالک بن دینار و از او زیادبن یحیی حدیث کند. (عیون الاخبار ج 2 ص 30).
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یحیی . یکی از روات قرائت ابن عامر است ، بواسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری . (ابن الندیم ).
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یسار جزری مکی . تابعی است .
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یوسف الفلاحی مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر صدقة شود.
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ )جلال الدین مکنی به ابوعلی . صاحب دستورالوزراء آرد: وی بفضایل نفسانی متصف بود و در مضمار انشاء و استیفاء قصب السبق ...