اجازه ویرایش برای همه اعضا

خوش

نویسه گردانی: ḴWŠ
خوش: سنسکریت: هرش harsh؛ اوستایی: اورواخشه urvAxsha، خشیه xshaya؛ سغدی: خوچ و خوچ xuc، xvac؛ مانوی و پهلوی: xvash؛ پارتی: خُژ ، خوش vxash، xož.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
خوش ره . [ خوَش ْ/ خُش ْ رَه ْ ] (ص مرکب ) خوش راه . (یادداشت مؤلف ).
خوش قد. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َدد / ق َ] (ص مرکب ) خوش قامت . خوش بالا. رشیق . متناسب القامه .
خوش لب . [ خوَش ْ / خُش ْ ل َ ] (ص مرکب )آنکه لب خوش ترکیب و شکرین و زیبا دارد : دلم مهربان گشت بر مهربانی کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی .فرخ...
شب خوش . [ ش َ خوَش ْ / خُش ْ ] (صوت مرکب ، اِ مرکب )کلمه ای باشد که در وقت وداع کردن گویند خصوصاً در شب . (از برهان ). کنایه از وداع باشد در ...
می خوش . [ م َ / م ِخوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) ترش و شیرین . مُزّ. مُزَّه .ملس . به مزه ٔ شرابی که کمی ترش باشد. نه ترش و نه شیرین . ترش مط...
نه خوش . [ ن َ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) تاک دشتی . کرمةالبیضاء. (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیاه دا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عین خوش . [ ع َ خُش ْ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و کنجد و لبنیات است . سا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.