اجازه ویرایش برای همه اعضا

قراص

نویسه گردانی: QRʼṢ
قراص. [قَ]. (ا. ع.) منگنه, فندق شکن, قند شکن گاز انبر، انبر، انبرک. انگلیسی: Nippers
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قراص . [ ق ُرْ را ] (ع اِ) بابونه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بابونه و هو نور الاقحوان . (بحر الجواهر).
قراص . [ ق ِ ] (اِ) رستنی باشد که آن را بابونه گویند و به عربی اقحوان خوانند و در کنزاللغات بهمین معنی به ضم اول و تشدید ثانی نوشته شده...
قراص . [ ق ِ ] (اِخ ) آبی است در دیار کلاب متعلق به بنی عمروبن کلاب . (از معجم البلدان ).
قراس . [ ق ُ ] (ع ص ) سخت و ستبر از شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). قراسیة. رجوع به قراسیة شود.
قراس . [ ق َ ] (اِخ ) نام دو کوه است در یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در یمن . (ناظم الاطباء). آل قراس ، کوههای خنک و سرد یا...
قراس . [ ق ِ ] (اِخ ) نام پسر سالم غنوی شاعر. (منتهی الارب ).
قرعث . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) فراهم آمدگی . اسم است تقرعث را که به معنی تجمع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غراث . [ غ ِ ] (ع ص ، اِ)گرسنگان . ج ِ غَرثان . (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ غَرثی ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گرسنگان . غَرثی ̍. غَراثی . (اق...
غراس . [غ َ ] (اِ) غراش . (برهان قاطع). غم و اندوه و ملالت . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به غراش شود.
غراس . [ غ َ ] (ع اِ) آنچه از داروی خوردن و مسهل برآید. (منتهی الارب ). آنچه از داروی مسهل خوردن برآید. (آنندراج ). ما یخرج من شارب دواء ا...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.