 
        
            واقف
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        WʼQF
    
							
    
								
        1-(کسی که چیزی را می داند). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آگاه (پهلوی) زانند zānand (سغدی) غربک qarbek (سغدی). 2- (وقف کننده). همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: یشتاک yaŝtāk (مانوی با پسوند پهلوی آک)*** فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        واقف . [ ق ِ ] (ع  ص ) داننده . (غیاث  اللغات ) (آنندراج ).آگاه . باخبر. مطلع. خبردار. دانا. (ناظم  الاطباء). مستحضر. خبیر :  و بر آن  خدای  عزوجل  وا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف . [ ق ِ ] (اِخ ) جائی  است  در قسمت  بالای  مدینه . (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف . [ ق ِ ] (اِخ ) مالک بن  امری ٔ القیس بن  مالک بن الاوس بن  حارث بن  ثعلبةبن  عمروبن  عامر ماءالسماء که  پدر بطنی  است  از انصار و از کسانی  است...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف . [ ق ِ ] (اِخ ) محمد افندی از گویندگان  عثمانی  اهل  پروسه  و از جمله ٔ مدرسان  بود. وی  به  سال  1137 درگذشت . (از قاموس  الاعلام  ترکی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف . [ق ِ ] (اِخ ) مولوی  میران  محیی الدین  متخلص  به  واقف  برادر عینی  شایق  شاعر است . به  سال  1205 قمری  در اودگیرهند به  دنیا آمد. پس  از تحص...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف . [ ق ِ ] (اِخ ) سید یحیی  افندی  از گویندگان  عثمانی  و از سادات  استانبول  و فرزندسید عبدالرحیم  افندی  شاعر نامی  بود وی  به  شغل  قضاوت اشتغا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف  شدن . [ ق ِ ش ُ دَ ] (مص  مرکب ) خبردار شدن . (آنندراج ). خبردار گشتن .مطلع شدن . دریافتن . (ناظم  الاطباء). آگاه  شدن . باخبرشدن . فهمیدن . مست...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف  کردن . [ ق ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) آگاه  کردن . مطلع کردن . واقف  گردانیدن . باخبر کردن . خبردار کردن  : گفت  واﷲ آمدم  من  بارهاتا ترا واقف  کنم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف  گشتن . [ ق ِ گ َ ت َ ] (مص  مرکب ) از چیزی  خبردار شدن . (آنندراج ). مطلع شدن . خبردار گشتن . دریافتن . واقف  شدن . (ناظم  الاطباء). واقف  گردید...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        واقف  دهلوی . [ ق ِ ف ِ دِ ل َ ] (اِخ ) خواجه  محمدنقی  فرزند خواجه  محمد دهدار دهلوی  از شعرای هند در قرن  یازدهم  است . (فرهنگ  سخنوران  خیامپور).