میراث
نویسه گردانی:
MYRʼṮ
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: راونگrāvang (اوستایی: ravangh)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
میراث . (ع اِ) (از «ورث ») مالی که از مرده به کسی رسد. (منتهی الارب ). آنچه که شخصی برای وارث خود می گذارد پس از مرگ . ج ، مواریث . (از ن...
میراث heritage = ماندسار ( همه آنچه که از گذشته ی کسی یا گروهی برجای مانده است) میراث فرهنگی ۰ ماندسار فرهنگی
برماند (اپَرماند)
مــُرده ریگ
مــُ...
میراث بر. [ ب َ] (نف مرکب ) وارث . که از مرده ارث برد. (از یادداشت مؤلف ). میراث برنده . و رجوع به میراث و وارث شود.
میراث خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) میراث خورنده . وارث . (ناظم الاطباء) : قارون کند اندر دو نفس تیغ جهادت یک طائفه میراث خور و مرثیه خوان ...
میراث دار. (نف مرکب )میراث دارنده . ارث بر. میراث خوار. وارث : شنیدم ز میراث دار محمدسخنهای چون انگبین محمد. ناصرخسرو.و رجوع به میراث خوار شو...
میراث گیر. (نف مرکب ) میراث گیرنده . میراث ستان . ارث بر. وارث : میراث گیر کم خرد آید به جستجوی بس گفتگوی بر سر باغ و دکان شود.سعدی .
میراث خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت میراث خور. رجوع به میراث خور شود.
میراث ستان . [ س ِ ] (نف مرکب ) میراث ستاننده . میراث گیر. میراث بر. ارث بر. وارث . میراث گیرنده : منصوبه گشای بیم و امیدمیراث ستان ماه و خورشی...
میراث گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) ارث گذار. میراث گذارنده . که مال یاملک از خود به مرده ریگ گذارد. رجوع به میراث شود.
میراث خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) میراث خوارنده . میراث خورنده . میراث خواره . میراث بر. ارث برنده . ارث بر. آنکه از میراث اقوام متوفای خود ...