 
        
            ملک
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK
    
							
    
								
        ملک malak : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پارند pārand (پهلوی) فرشته، پری (دری) ***** ملک malek همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شاه، پادشاه (پهلوی) گاهدار gāhdār (مانوی) اخشا exŝā (سغدی: exŝāy) اخشون exŝun (سغدی: exŝon) ***** ملک melk همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دارایی (دری) یاستو yāstu (سغدی: āstu) گئون gaun (اوستایی: gauna) گراه grāh (سنسکریت) ***** ملک molk : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سرزمین، کشور (دری) راژ rāž (پهلوی: rāz) اخشر exŝer (پهلوی: xŝer) فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        کهن ملک . [ ک َم َ ل ِ ] (اِخ ) دهی  از بخش  سوران  است  که  در شهرستان  سراوان  واقع است  و 200 تن  سکنه  دارد که  از طایفه ٔ میرمرادزایی  هستند. (از...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گیل ملک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  پل رود بخش  رودسر شهرستان  لاهیجان . واقع در 18هزارگزی  جنوب  خاوری  رودسر و 6هزارگزی  جنوب  شوسه ٔ رودس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابی ملک . [اَ م ِ ل ِ ] (اِخ )  ۞  (پدر من  شاه  است ) نام  سه  تن  در توریة: اول  پادشاه  خونخوار فلسطینی  که  سارا را بحرم  خود برد و سپس  به  ابراه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تخت ملک .[ ت َ م َ ل ِ ] (اِخ ) ده  کوچکی  است  از دهستان  نیکشهر شهرستان  چابهار که  در سی هزارگزی  شمال  باختری  نیکشهر و بر کنار راه  شوسه ٔ چابهار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نام  یکی  از سرداران  سلطان  جلال الدین  خوارزمشاه  است  که  میمنه ٔ لشکر او را اداره  میکرد. این  شخص  را ابن  اثیر «ملک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  پشت آب  شهرستان  زابل ، واقع در ششهزار گزی  شمال  خاوری  بنجار و یکهزار گزی  راه  مالرو ده  دوست محمد ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دار ملک . [ رِ م ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) پایتخت . دارالملک . مرکز فرمانروایی  : دار ملک  خویش  را ضایع چرا باید گذاشت مر سپاهان  را چرا کرده ست ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ده  ملک . [ دِه ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  راین  شهرستان  بم . واقع در شش  هزارگزی  شمال  راین . سکنه ٔ آن  150 تن . آب  آن  از قنات  تأمین...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ده  ملک . [ دِه ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  کوهبنان  بخش  راور شهرستان  کرمان . واقع در 56هزارگزی  شمال  باختری  راور. سکنه ٔ آن  600تن . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زنگ ملک . [ زَ م ُ ] (اِخ )دهی  از دهستان  حومه ٔ بخش  مرکزی  شهرستان  اهر است  که  191 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 4).