شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
این واژه ی عربی اگر چه در آن زبان شِهاب خوانده می شود، در پارسی شَهاب گفته می شود. همتای پارسی اینهاست: سیکا (پارسی باستان: ثیکا şikā) سیگد sigd (مانوی) اولکا ulkā (سنسکریت) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف بونی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف حلبی مشهور به السمین و رجوع به احمدبن یوسف بن عبدالدائم شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف سندی حصکفی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یونس حنفی مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الشبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یهود شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد براسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حجازی شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حنبلی حموی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد خفاجی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد رسام حموی شود.