شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
این واژه ی عربی اگر چه در آن زبان شِهاب خوانده می شود، در پارسی شَهاب گفته می شود. همتای پارسی اینهاست: سیکا (پارسی باستان: ثیکا şikā) سیگد sigd (مانوی) اولکا ulkā (سنسکریت) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن عمادبن علي العراقی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن محمد معروف به ابن عباس قاری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم بن هلال خواصی مقدسی شافعی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ](اِخ ) رجوع به احمدبن محمد برنسی فاسی مالکی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن جباره مقدسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن حنبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن خضر شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن عثمان خلیلی مقدسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد خزرجی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد طوخی شود.