شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
این واژه ی عربی اگر چه در آن زبان شِهاب خوانده می شود، در پارسی شَهاب گفته می شود. همتای پارسی اینهاست: سیکا (پارسی باستان: ثیکا şikā) سیگد sigd (مانوی) اولکا ulkā (سنسکریت) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ )احمدبن یوسف شیرجی شافعی . او راست : طرازالذهب فی احکام المذهب . وفات بسال 162 هَ . ق . (از کشف الظنون ).
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن ابی بکربن الرداد الزبیدی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سعد عثمانی دیباجی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عزالدین شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم باجوری شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد حجازی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد حَصْکَفی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمد شهاب بن محمدبن عبدالسلام شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمد شهاب بن محمدبن علی مصری و النور السافر ص 200 شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد عجمی شود.