شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
این واژه ی عربی اگر چه در آن زبان شِهاب خوانده می شود، در پارسی شَهاب گفته می شود. همتای پارسی اینهاست: سیکا (پارسی باستان: ثیکا şikā) سیگد sigd (مانوی) اولکا ulkā (سنسکریت) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سعد اندرشتی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سیف الدین بیلبک ظاهری شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سیف عزالدین شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن شمس الدین بن عمر هندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن شمس الدین خولی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن شهاب الدین شلبی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالرحمن مقدسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲبن محمد قلقشندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲ اندلسی وادی آشی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲ عامری یمنی شود.