اجازه ویرایش برای همه اعضا

دوز

نویسه گردانی: DWZ
(کلک، نیرنگ): این واژه در اوستایی دوِژه dveža بوده که رفته رفته دوژ و سپس دوز شده است. (فرهنگ واژه های اوستایی، احسان بهرامی) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سگک دوز. [ س َ گ َ ] (نف مرکب ) سگک دوزنده . کسی که سگک را به کمربند یا تسمه یا کفش دوزد. (فرهنگ فارسی معین ).
دست دوز. [ دَ] (نف مرکب ) دوزنده با دست . که با چرخ نمی دوزد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ن مف مرکب ) که با دست دوخته شده باشد. دوخته شده ...
قدم دوز. [ ق َ دَ ] (نف مرکب ) آنکه قدم را به چیزی دوزد. || ثابت و پایدار. (آنندراج ) : خار قدم دوز به پیرامنم سوزن عیسی شده در دامنم .امیر...
کپه دوز. [ ک َپ ْ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) که کپه دوزد. دوزنده ٔ کپه های ترازو و کپه های بقالان . آنکه کپه ٔ ترازو از انبان و پشم سازد و دوزد. (...
کفن دوز. [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه برای مردگان کفن سازد. (فرهنگ فارسی معین ) : هر آن مام کو چون تو زایدپسرکفن دوز خوانیمش و مویه گر. فردو...
کله دوز. [ ک ُ ل َه ْ ] (نف مرکب ) کلاه دوز. دوزنده ٔ کلاه . آنکه کلاه دوزد. آنکه شغل وی دوختن و ساختن کلاه باشد : چون سوزن باریک تو سازیم...
زره دوز. [ زَ رِ / زِ رِه ْ ] (نف مرکب ) دوزنده ٔ زره . فرورونده در زره . کارگر در زره . || (اِ مرکب ) نوعی است از پیکان . (فرهنگ رشیدی ). نوعی ...
زری دوز. [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که زربفت دوزد.سازنده ٔ زری . زربفت دوز. رجوع به زری و زربفت شود.
چکن دوز. [ چ َ / چ ِ ک ِ / ک َ ] (نف مرکب ) چکن دوزنده و کسی که چکن دوزی میکند. (از ناظم الاطباء). آنکس که زرکش دوزی و بخیه دوزی کند. کسی ک...
خیک دوز. (نف مرکب ) کسی که از پوست حیوانات مشک می دوزد. (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.