اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آستی

نویسه گردانی: ʼASTY
آستی . (اِ) مخفف آستین :
جوانان ز پاکی ّ و ازراستی
نوشتند بر پشت دست آستی .

فردوسی .


قلون رفت با کارد در آستی
پدیدار شد کژّی و کاستی .

فردوسی .


ز کژّی نجوید کسی راستی
گر از راستی پر کند آستی .

فردوسی .


تو گفتی که از تیزی و راستی
ستاره برآرد همی زآستی .

فردوسی .


بیامد بجستش بر و آستی
همی جست از او کژّی و کاستی .

فردوسی .


از گوهر دامنی برافشانم
گر آستئی ز طبع بفشانم .

مسعودسعد.


خرامان چو کبک دری از وثاق
برون آمدی برزده آستی .

مسعودسعد.


زآن زلفک پُرتاب و از آن دیده ٔ پرخواب
یک آستی و دامن مشک و گهر آمد.

مسعودسعد.


هرکه او پیشه راستی دارد
نقد معنی در آستی دارد.

سنائی .


کنار و آستی جان چو بحر پر در شد
که در ولایت معنی گدای کان من است .

اثیر اخسیکتی .


تا کی جوئی طراز آستی من
نیست مرا آستین چه جای طراز است ؟

خاقانی .


روح اﷲ ار ز آستی ۞ مریم آمده ست
صد مریم است روح ترا اندر آستین .

کمال اسماعیل .


آه از این طائفه ٔ زرق ساز
آستی کوته و دست دراز.

امیرخسرو.


تا که کند آسمان از شفق لاله گون
آستی و دامن از خون شهیدان خضاب .

زلالی .


ای همه از رادی و از راستی
گیتی زین هردو برآراستی
بی تو جوانمردی ناقص بود
راست چو پیراهن بی آستی .

قطران .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
استی . [ اَ / ََ-َس ْ ] (فعل ) -َستی . هستی . قدما گاهی در فعل ناقص «است » ۞ یائی مجهول می افزایند که معنی استمرار یا تمنی یا شرط یا شک و ت...
استی . [ اُ تی ی ] (ع اِ) تار جامه . || جامه ٔ بافته . (منتهی الارب ).
استی . [ اِ تی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به اِست . (منتهی الارب ).
استی . [ اَ ] (اِخ ) شهری حصین در ولایات سارد (ایطالیا)، و آن کرسی ناحیتی است بهمین نام ، در ملتقای دو نهر تانار و بوربو بمسافت 360 میلی جنو...
استی . [ اُ س ِ ] (ص نسبی ، اِ) ۞ رجوع به اُسِت شود.
استی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ بندری در روم قدیم ، نزدیک مصب رود تیبر که اکنون از گل و لای دریا انباشته شده و در آنجا حفریات مهمی کرده اند.
اسطی . [ اُ طا ] (معرب ، ص ، اِ) در تداول عوام عرب ، بمعنی استاذ. (دزی ج 1 ص 21). رجوع به استاد شود.
استی ساک . [ اِ ] (اِخ ) ۞ کرسی کانتن اُب ، از ناحیه ٔ تری ، دارای 1794 تن سکنه . راه آهن از آن گذرد و دارای کارخانه های چوب بری و کلاه ساز...
استی لیتس . [ اِلی ت ِ ] (اِخ ) ۞ یکی از تواریخ سریانی منسوب به استی لیتس است که در حدود سال 507 م . تألیف شده و حاکی از وقایع سالهای ...
استی محله . [ اِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) موضعی در انزان کوه هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 123 بخش انگلیسی ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.