گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آمار نویسه گردانی: ʼAMAR آمار. (اِ) (از پهلوی به معنی شمار) آماره . آوار. آواره . اَواره . اَوارِجه . حساب : آنگهی گنجور مشک آمار کردتا مر او را زآن نهان بیدار کرد. رودکی . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی عمار عمار.[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن مطر، مکنی و مشهور به ابوعثمان الصفار. تابعی بود. رجوع به ابوعثمان صفار شود. عمار عمار. [ ع َم ْما ] (اِخ ) ابن معاذبن زرارةبن عمروبن غنم بن عدی بن حارث بن مرةبن ظفر انصاری ظفری ، مکنی به ابونملة. صحابی بود. رجوع به عم... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن معاویه ٔ دهنی بجلی ، مکنی به ابومعاویة. رجوع به عمار دهنی شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یاسربن عامربن مالک بن کنانةبن قیس بن حصین وذیم کنانی مَذحجی عنسی قحطانی ، مکنی به ابوالیقظان . رجوع به ع... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یحیی خزرجی ، جدخاندان عماری در بیهق . رجوع به عماریان بیهق شود. امعر امعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) مرد کم موی و موی افتاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریزیده مو. (تاج المصادر بیهقی ). ریزنده موی . (مصادر ... ام عمار ام عمار. [ اُم ْ م ِ ع َ ] (ع اِ مرکب ) مار. (از المرصع). ام عمار ام عمار. [ اُم ْ م ِ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دختر عمربن عبدالعزیز بود. رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 275 شود. ام عمار ام عمار. [ اُم ْ م ِ ع َم ْ ما ] (اِخ ) (سمیة) دختر خباط. از زنان صحابی بود که بطور پنهانی اسلام آوردو وقتی که مشرکان قریش آگاه شدند او را آ... رود عمار رود عمار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین از شهرستان بیرجند واقع در 97هزارگزی جنوب شرقی قاین و در سر راه اتومبیل رو قاین ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۲ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود