گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آمار نویسه گردانی: ʼAMAR آمار. (اِ) (از پهلوی به معنی شمار) آماره . آوار. آواره . اَواره . اَوارِجه . حساب : آنگهی گنجور مشک آمار کردتا مر او را زآن نهان بیدار کرد. رودکی . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی عمار بجلی عمار بجلی . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن معاویه ٔ دُهنی بجلی ، مکنی به ابومعاویة. رجوع به عمار دهنی شود. عمار خطمی عمار خطمی . [ ع َم ْ ما رِ خ َ ] (اِخ ) ابن أوس بن خالدبن عبیدبن امیةبن عامربن خطمه ٔ انصاری خطمی . «ذهبی » نام او را عمار و «ابن حجر» آن ر... عمار سبائی عمار سبائی . [ ع َم ْ مارِ س َ ] (اِخ ) ابن شبیب سبائی . صحابی است . و نام اورا «عمارة» دانسته اند. رجوع به عماره ٔ سبائی شود. عمار سدوسی عمار سدوسی . [ ع َم ْ ما رِس ُ ] (اِخ ) ابن حارث سدوسی . وی از یاران علی بن ابی طالب علیه السلام بود و در جنگ جمل به دست ابن الیثربی شهید ... عمار راشدی عمار راشدی . [ ع َم ْ ما رِ ش ِ ] (اِخ ) مکنی به ابوراشد و مشهور به غربی . رجوع به عمار غربی شود. عمار راشدی عمار راشدی . [ ع َم ْ مارِ ش ِ ] (اِخ ) ابن احمد عجرود شرقی راشدی . وی از حکام مراکشی «تمبکتو»، شهری از سودان بود، از سال 1073الی 1076 هَ .ق ... عمار عبادی عمار عبادی . [ ع َم ْ ما رِ ع َب ْ با ] (اِخ ) وی از داعیان بنی عباس درعهد هشام بن عبدالملک بود. و چون کار این داعیان بالاگرفت ، اسدبن عبداﷲ ... عمار کنانی عمار کنانی . [ ع َم ْ ما رِ ک ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عامربن مالک بن کنانةبن قیس بن حصین بن وذیم کنانی مذحجی عنسی قحطانی ، مکنی به ابوالیقظ... عمار مالکی عمار مالکی . [ ع َم ْ ما رِ ل ِ ] (اِخ ) ابن حمیده ٔ تونسی مالکی . رجوع به عمار تونسی (ابن حمیدة...) شود. عمار مالکی عمار مالکی . [ ع َم ْ ما رِ ل ِ ] (اِخ ) راشدی مالکی ، مکنی به ابوراشد و مشهور به غربی . رجوع به عمار غربی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود