گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابومحمد نویسه گردانی: ʼBWMḤMD ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی البغدادی الفرضی . معروف بقاضی البیمارستان . او راست : شرح مقاله ٔ عاشره ٔ اصول اقلیدس ۞ . رجوع بتاریخ الحکماء قفطی ، چ لیپزیک شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه واژه معنی ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ترسابادی . یکی از علماء نحو معاصر ابن کیسان و زجاج ، و ابن کیسان او را ستوده و بر خود و دیگر هم عصران فضل... ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) تستری . رجوع به سهل بن عبداﷲبن رفیع تستری شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) توفیق بن محمدبن حسین بن عبیداﷲبن محمدبن زریق . رجوع به توفیق ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ثابت بن ابی ثابت عبدالعزیز لغوی . رجوع به ثابت بن ابی ثابت عبدالعزیز شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ثابت بن اسلم بنانی . صاحب انس بن مالک و حسن بصری . تابعی است . ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) جابربن سلیم المسلمی . محدث است . او از عثمان بن صفوان و از او منصوربن ابی مزاحم روایت کند. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جابربن یزید جعفی و گروهی کنیت او را ابویزید گفته اند. محدث و ثقه است . مسعربن کدام و سفیان بن سعید و حس... ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جُبّائی . رجوع به ابومحمد دعوان بن علی بن حماد... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جبیربن مطعم بن عدی بن نوفل . صحابی است . و رجوع به جبیر... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جریری . عطار نیشابوری در تذکرةالاولیاء آرد: آن ولی ّ قبه ٔ ولایت آن صفی کعبه ٔ هدایت آن متمکن عاشق آن م... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۷۱ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود