عدی
نویسه گردانی:
ʽDY
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از فزارةاند. از جمله بنو بدر است که مسکن آنها به نواحی قلپوبیة به دیار مصر بود. (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عدی . [ ع ِدْ دی ] (ص نسبی )(طلاق ...) در مقابل طلاق غیر عدی . طلاق غیر عدی که زن عده نداشته باشد مانند طلاق قبل از دخول و طلاق زن یائس...
عدی . [ ع ُ دا / ع ِ دا ] (ع ص ، اِ) دشمنان . اسم جمع است . یقال هؤلاء قوم عدی ؛أی اعداء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) و یقال العِدی ال...
عدی . [ ع ِ دا ] (ع اِ) کرانه ٔ وادی . || چوب که میان دو چوب باشد. || سنگ تنک که بدان چیزی را پوشند. || دور شوندگان . (اقرب الموارد) ...
عدی . [ ع َ دی ی ] (ع اِ) گروه مردم که مهیای قتال باشند. || پیشروان جنگ . و قیل أول من یحمل من الرحالة. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد)...
عدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عدی بن افلت . رجوع به عدی بن افلت شود. || نسبت است به عدی بن جندب . رجوع به عدی بن جندب ش...
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) قبیله ای است و عدوی یا عِدی منسوب بدان است . (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ )جدی جاهلی است . فرزندان او بطنی از نجارند از آنهاست انس بن مالک و جماعتی از صحابه . (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از بنی مزیقیااند. (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از قضاعه اند. (از اعلام زرکلی ).
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از لخم از قحطانیه اند. (از اعلام زرکلی ).