اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اراظ

نویسه گردانی: ʼRʼẒ
اراظ. [ اَ ] (اِخ ) نصر گوید: موضعی است ظاهراً در حجاز و یاقوت گوید من در آن شک دارم و تصور میکنم غلط باشد. (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اراز. [ اَ ] (اِخ ) (رود...) رود آمل . (ایران باستان ص 2216).
اراض . [ اِ ] (ع ص ، اِ) پهنایان و فراخان . (منتهی الارب ). || (اِ) بساط سطبر از پشم گوسپند باشد یا از پشم شتر. (منتهی الارب ). بساطی سطبرکه ...
عراز. [ ع ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارز. (از اقرب الموارد). غیبت کنندگان . (منتهی الارب ). غیبت کنندگان از مردم . (ناظم الاطباء).
عراز. [ ع ِ ] (ع مص ) معارزة. با همدیگر ستیهیدن . || دور دور یک جانب بودن . || خلاف کردن و با هم خشم گرفتن . || گرفته و ترنجیده گردیدن ...
عراز. [ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عراض . [ ع ِ ] (ع اِ) داغی یا خطی است پهناور. (از اقرب الموارد). || سرین ستور. (منتهی الارب ). || آهنی است که سم شتر را به وی داغ کن...
عراض . [ ع ُ] (ع ص ) پهناور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عراض . [ ع ُ ] (ع اِ) ارمغان و آنچه به اهل فرستند. (منتهی الارب ). تحفه و هدایا. (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). || آنچه خواربار کن ...
آراز نام رودی است که ایران و آذربایجان را از هم جدا کرده است و نام فارسی آن ارس میباشد.
جوانمرد آزی نامی ترکی آز یا آس نام قومی است که در بخشهای وسیعی از آسیا می زیسته اند نام قاره آسیا نیر از همین قوم می باشد ار یا آر در زبان ترکی به م...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.