عراز
نویسه گردانی:
ʽRʼZ
عراز. [ ع ِ ] (ع مص ) معارزة. با همدیگر ستیهیدن . || دور دور یک جانب بودن . || خلاف کردن و با هم خشم گرفتن . || گرفته و ترنجیده گردیدن . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عراز. [ ع ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارز. (از اقرب الموارد). غیبت کنندگان . (منتهی الارب ). غیبت کنندگان از مردم . (ناظم الاطباء).
عراز. [ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عراض . [ ع ِ ] (ع اِ) داغی یا خطی است پهناور. (از اقرب الموارد). || سرین ستور. (منتهی الارب ). || آهنی است که سم شتر را به وی داغ کن...
عراض . [ ع ُ] (ع ص ) پهناور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عراض . [ ع ُ ] (ع اِ) ارمغان و آنچه به اهل فرستند. (منتهی الارب ). تحفه و هدایا. (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). || آنچه خواربار کن ...
اراز. [ اَ ] (اِخ ) (رود...) رود آمل . (ایران باستان ص 2216).
آراز نام رودی است که ایران و آذربایجان را از هم جدا کرده است و نام فارسی آن ارس میباشد.
جوانمرد آزی نامی ترکی
آز یا آس نام قومی است که در بخشهای وسیعی از آسیا می زیسته اند نام قاره آسیا نیر از همین قوم می باشد
ار یا آر در زبان ترکی به م...
این نام در سنسکریت فعل است و آراده ārādh خوانده می شود به معنی خرسند ـ خشنود کردن. dh در سنسکریت، در دیگر زبان های آریایی ذ، ز خوانده می شود؛ زیرا سنس...
اراض . [ اِ ] (ع ص ، اِ) پهنایان و فراخان . (منتهی الارب ). || (اِ) بساط سطبر از پشم گوسپند باشد یا از پشم شتر. (منتهی الارب ). بساطی سطبرکه ...