گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اربی نویسه گردانی: ʼRBY اربی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ شهریست تجاری در فرانسه از اعمال رَن علیا، از ناحیه ٔ ریبوویلّه ، دارای 3976 تن سکنه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی ابن عربی ابن عربی . [ اِ ن ُ ع َ رَ ] (اِخ )ابوبکر محیی الدین محمدبن علی حاتمی طائی اندلسی . یکی از اعاظم حکمای صوفیه . مولد او در سال 560 هَ .ق .بم... صمغ عربی صمغ عربی . [ ص َ غ ِ ع َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صمغ اعرابی . صمغ درخت طلح است . صاحب اختیارات بدیعی آرد: بهترین صمغهابود و نیکوترین او آ... عربی وار عربی وار. [ ع َ رَ ] (ص مرکب ) همچون عرب . به سان عرب . عرب مانند. عرب کردار. همانند عرب : شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون ع... قسط عربی قسط عربی . [ ق ُ طِ ع َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط شیرین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قُسط شود. عربی دان عربی دان . [ ع َ رَ ] (نف مرکب )داننده ٔ عربی . عالم به علوم عرب . واقف به لغت عرب . که فنون و علوم عرب و لغت آن داند. زبان عرب شناس . ز... عربی دانی عربی دانی . [ ع َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل عربی دان . دانایی به لغت و ادب و علم عرب . || دانش لغت و علوم و فنون عرب . عربی زاده عربی زاده . [ ع َ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه نژاد از عرب دارد. زاده ٔ عرب . فرزند عرب : مولای من است آن عربی زاده ٔ حُرکاخر بدهان ِ... هاشم عربی هاشم عربی . [ ش ِ م ِ ع َ رَ ] (اِخ ) از مترجمین و مؤلفین مصری . از اوست : «مقالة فی الاسلام » که ترجمه ای است از یک متن انگلیسی که جرجس س... علی عربی علی عربی . [ ع َ ی ِ ع َ رَ ] (اِخ ) نام وی در هدیة العارفین بصورت «علی بن عبداﷲ عربی حلی ، مشهور به ابن لجام و ملقب به علاءالدین » آمده ... علی عربی علی عربی . [ ع َ ی ِ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن عمر عربی .مدرس . متوفی در حدود سال 980 هَ . ق . او را رساله ای است در علم بدیع. (از معجم المؤلفین ج ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود