گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اردوان نویسه گردانی: ʼRDWʼN اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) آفدم یا افدم آخرین پادشاه اشکانی : و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست آفدم ۞ یعنی آخر. (مجمل التواریخ و القصص ص 32). رجوع به اردوان پنجم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) ابن اشکانان . رجوع به اردوان بزرگ و مجمل التواریخ و القصص ص 32 شود. اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) ابن بلاشان . نسب او با پدر میرود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 18) مؤلف مجمل التواریخ آرد (ص 59): پادشاهی ارد... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) ابن نرسی نام هفتمین یا هشتمین یا دوازدهمین پادشاه اشکانی بروایات ابوریحان بیرونی و حمداﷲ مستوفی و خوندمیر و سپهر... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) احمر. نام این پادشاه اشکانی در کتاب التاج جاحظ (ص 29، 118، 151) آمده و احمدزکی پاشا محشی کتاب گوید (حاشیه ٔ 6 ص ... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) اخیر هیجدهمین پادشاه اشکانی طبق جدولی از قسم دوم (اسامی پادشاهان اشکانی ) به روایت حمزه . رجوع به اردوان پنجم ... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) اصغر آخرین پادشاه اشکانی به روایت ثعالبی در غرر اخبار ملوک الفرس و مطهربن ظاهرالمقدسی در کتاب البدء و التاریخ (ج... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) اکبر اردوان بن اشکان . هشتمین پادشاه اشکانی بروایت دوم طبری در تاریخ الامم والملوک و مسعودی در التنبیه و الاشراف... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) بزرگ پادشاه اشغانی بیست و سه سال پادشاه بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 18). فردوسی در شاهنامه گوید:چو ... اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) بلاشان . رجوع به اردوان بن بلاشان شود. اردوان اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) چهارم پادشاه اشکانی . بین مورخین راجع بترتیب شاهان اشکانی پس از بلاش اول اختلاف است : گوت شمید بعد از بلاش اول ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود