گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارشک نویسه گردانی: ʼRŠK ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) جوان ۞ ، بقول بعض مورخین ارمنی . وی پسر ارشک بزرگ بود. و در زمان پدر بحکومت ارمنستان رسید و پس از وی در شهر مِدزپین (نصیبین ) با برادر خویش وال ارشک بر تخت ارمنستان نشست و سلطنت او 42 سال بود. (ایران باستان ص 2596 و 2597). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) سیزدهم . رجوع به ارد اول شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) شانزدهم . رجوع به ارد دوم شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ششم . رجوع به مهرداد اول شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) کبیر. رجوع به ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2585 و 2612 شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) گیو. از اشکانیان ارمنستان . (نام های ایرانی تألیف یوستی ص 412) (ایران باستان ص 2423). ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نوزدهم . رجوع به بردان شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نهم . رجوع به مهرداد دوم شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هشتم . رجوع به اردوان دوم شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هفتم . رجوع به فرهاد دوم شود. ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) هفدهم . رجوع به وُنُن اول شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود