گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارشک نویسه گردانی: ʼRŠK ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) جوان ۞ ، بقول بعض مورخین ارمنی . وی پسر ارشک بزرگ بود. و در زمان پدر بحکومت ارمنستان رسید و پس از وی در شهر مِدزپین (نصیبین ) با برادر خویش وال ارشک بر تخت ارمنستان نشست و سلطنت او 42 سال بود. (ایران باستان ص 2596 و 2597). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی ارشک ارشک . [اَ رَ ] (اِ) رشک . حسد. (برهان قاطع) (جهانگیری ). ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ)از ماده ٔ اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن . (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226). و آن ... ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارزاس . والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را ب... ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر بزرگتر داریوش دوم هخامنشی که پس از جلوس بتخت سلطنت به اردشیر موسوم گردید. رجوع به ایران باستان ص 961 و 962... ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اَرزاسِس . اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان ۞ کرد. (ایران باستان ص 1654). ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اشک . آرزاکس ۞ . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان (250-248 ق . م .) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ... ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر آتیابئوشنه . بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده . (ایران باستان ص 1616). ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان . (ایران باستان ص 2586). ارشک ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر خسرو سوم ، پادشاه ارمنستان روم . رجوع به ایران باستان ص 2621 شود. ارشک ارشک . [ ] (اِخ ) قریه ای از توابع سمنان و دارای معدن سرب است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود