 
        
            الا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLA
    
							
    
								
        الا. [ اَ ] (ع  اِ) الاء. درختیست  تلخ . (منتهی  الارب ). رجوع  به  الاء شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        آب  علا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) نام  چشمه ای  بدماوند که  آب  آن  دَم  دارد و یکی  از بهترین  آبهای  نوع  خود برای  گوارش  و دیگر خاصیتهای  طبی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عز و علا. [ ع َزْ زَ وَ ع َ ] (ع  جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از دو فعل  عز + علا) عزیز و گرامی  است  و بلندمرتبه ، و آن  را پس  از ذکر نام  خداوند آرند: ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باغ  علاء. [ غ ِ ع َ ] (اِخ ) باغی  بوده  است  به  یزد: چون  زمان  بنی  امیه  شد مروان  حمار یزد را بمولای  خود علاء طوفی  داد، علاء به  یزد آمد و در ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چشمه  علا. [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) آبادیی  است  در شمال  باختری  دماوند که  در فرهنگ  جغرافیایی  بنام  «چشمه  اعلا» ثبت  شده ، لیکن  در تداول  عامه ، «...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء زاهد. [ ع َ ءِ هَِ ] (اِخ )رجوع  به  علاءالدین  بخاری  (محمدبن  عبدالرحمان ) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء عالم . [ ع َ ءِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع  به  علاءالدین  عالم  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء منجم . [ ع َ ءِم ُ ن َج ْ ج ِ ] (اِخ ) علی شاه  محمدبن  قاسم  خوارزمی . اوراست  احکام  الاعوام  به  فارسی . رجوع  به  علی شاه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء ایامی . [ ع َ ءِ ] (اِخ ) ابن  عبدالکریم  محدثی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء حضرمی . [ ع َ ءِ ح َ رَ ] (اِخ ) رجوع  به  علأبن  حضرمی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاءالدین یکی از شخصیتهای داستانی هزار و یک شب است.[۱] یکی از معروف ترین داستانهای مرتبط با کتاب هزار و یک شب که گرچه بخشی از متن اصلی نیست. آنتوان ...