 
        
            الا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLA
    
							
    
								
        الا. [ اَ ] (ع  اِ) الاء. درختیست  تلخ . (منتهی  الارب ). رجوع  به  الاء شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  عاصم  غسانی . قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن  عبدالرحمن  حضرمی  حرقی ، مولای  حرقه . تابعی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  عبدالکریم . تابعی  است . رجوع  به  ابوعون  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  فضل بن  عبدالملک . محدث  است . رجوع  به  ابوهذیل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  سیار. تابعی  است . رجوع  به  ابوسیار شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آلاء. (ع  اِ) ج ِ اِلْی  و اَلْی . نعمتها. نیکیها. نیکوئیها. (ربنجنی ) : صفت  و نعت  او بنزد خردهمه  آلاء کبریا باشد. مسعودسعد.پس  پرده  بیند عملهای  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آل ا. [ لُل ْ لاه  ] (ع  اِ مرکب ) اولیای  خدا.  ||  (اِخ ) خاندان  و احفاد رسول  صلوات اﷲعلیه .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علع.[ ع َ ل َ ] (ع  اِ صوت ) کلمه ایست  که  بدان  گوسفند و شتر را رانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قزل آلا. [ ق ِ زِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) نوعی  از ماهی  است . (آنندراج ، از سفرنامه ٔ شاه  ایران ). نوعی  است  از ماهی  که  نقطه های  سرخ  بر اعضاء دارد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گوگ آلا. (اِخ ) دهی  است  از دهستان  چهاراویماق  بخش  قره آغاج  شهرستان  مراغه . واقع در 31هزارگزی  شمال  خاوری  قره آغاج  و 22هزارگزی  جنوب  شوسه ٔ م...