الغ
نویسه گردانی:
ʼLḠ
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
الق . [ اِل ْ ل َ ] (ع ص ) درخشنده . (آنندراج ). برق درخشنده و روشن شونده . (اقرب الموارد).
الق . [ اِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ اِلق و اِلقَة. رجوع به الق و القة در این لغت نامه شود.
عالق . [ ل ِ ] (ع ص ) شتر «علقی »خوار. شتر عضاه خوار. ج ، عوالق وعالقات . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
علق . [ ع َ ] (ع مص ) دشنام و ناسزا دادن . (از اقرب الموارد). || آزردن به زبان . || چریدن شتر سرهای درختان را. (منتهی الارب ) (از اقرب ال...
علق . [ ع َ ] (اِخ ) مخلاف و ناحیه ایست در یمن . (معجم البلدان ).
علق . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) به دل دوست داشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||...
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (ذو...) کوهی است از بنی اسد (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب )، که در آن یومی (جنگی ) بزرگ دارند. (از معجم البلدان ) (من...
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ 96 از قرآن کریم ، مکی است و دارای 19 آیت .
علق . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن و آگاه شدن و دریافتن . || به دل دوست داشتن . || کشتن و به قتل رساندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
علق . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه بسیار. || مرگ ها. || کارها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج...