گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امران نویسه گردانی: ʼMRʼN امران . [ اَ ] (ع اِ) امران الذراع ؛ پی رش دست و دوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصبی است درذراع . (اقرب الموارد) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی عمران عمران . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد مراد در جَوف . و یکی ازایام عرب در آن روی داده است . (از معجم البلدان ). عمران عمران . [ ع ُم َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه . ابوبکر و عمر. (اقرب الموارد). ابوبکر صدیق و عمربن الخطاب ، یا عمربن الخطاب و عمربن عبدالعزیز. و اولی ... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) (آل ...) نام سوره ٔ سوم از قرآن کریم است که مدنی است و پس از سوره ٔ بقره و پیش از سوره ٔ نساء واقع و شامل دویست آی... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) شعبه ای از قبیله ٔ بنی رکب ، منشعب از بنی اشعر بوده است . (از تاریخ قم 283). عمران عمران . [ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر یمن است که در شمال حدیده سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2). عمران عمران . [ ] (اِخ ) نام بطنی است از ثعلبة طی ، از قحطانیه . و منازل آنان در قسمتهای شرقی دیار مصر و قسمتهای غربی بلاد شام قرار داشت .(از معج... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابی عطاء واسطی ، مکنی به ابوحمزه . تابعی بود. رجوع به ابوحمزه ٔ واسطی شود. عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابی عمرو. وی از اطبای ماهر بود و در طب خدمت امیر عبدالرحمان میکرد. و اورا تألیفاتی در طب است . (از عیون الانباء ج 2... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عمران ، مکنی به ابوالنجم . از یاران ابومسلم خراسانی در قرن دوم هجری بود. و نام او را که یعقوبی (ص 2... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن تَغلِب بن وائل بن قاسطبن هِنب بن أفصی بن دُعمی بن جَدیلةبن اسدبن ربیعةبن نزاربن معدبن عدنان . جدی است جاهلی ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود