گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امران نویسه گردانی: ʼMRʼN امران . [ اَ ] (ع اِ) امران الذراع ؛ پی رش دست و دوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصبی است درذراع . (اقرب الموارد) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی عمران عمران . [ ع ِ] (اِخ ) ابن تیم بصری عطاردی ، مکنی به ابورجاء. صحابی است . رجوع به عمران عطاردی (ابن ملحان ...) شود. عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حارث سلمی ، مکنی به ابوالحکم . محدث است . رجوع به ابوالحکم (عمران بن ...) شود. عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حُذَیفةبن الیمان . تابعی بود. از یاران مقدم مختارثقفی در کوفه بشمار می رفت . وی در سال 67 هَ .ق . به دست مصعب بن... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حصین بن عبیدبن خلف بن عبدنهم بن حذیفةبن جهمةبن غاضرةبن حبشةبن کعب بن عمرو خزاعی ، مکنی به ابونُجَید. از صحابیان... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی ش... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حُلوان بن الحاف (حافی ) بن قضاعة. نام بطنی است از قضاعة، از قحطانیة. (معجم قبائل العرب از نهایةالارب نویری ج 2... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن خالد. از قتله ٔحضرت حسین بن علی (ع ) بود که به دست مختار ثقفی به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص ... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن داود قطان ، مکنی به ابوالعوام . از روات حدیث است . رجوع به ابوالعوام (عمران بن ...) شود. عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عبس بن شحارة. بطنی است بزرگ که در یمن اقامت دارند. (معجم قبائل العرب از تاج العروس زبیدی ج 3 ص 287... عمران عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن زید، مکنی به ابویحیی . محدث بود. رجوع به ابویحیی (عمران بن ...) شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود