امرء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMRʼ
    
							
    
								
        امرء. [ اَ رَ / اِ رِ / اُ رُ ] (ع  اِ) مرد. (از اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). اعراب  در این  کلمه  هم  در همزه  (حرف  اول ) و هم  در حرف  آخر هر دو وارد می شود چنانکه  گویند: رایت  اَمرَءَ و مررت  بِاِمرِء و هذا اُمرُء. (ناظم  الاطباء). و نیز جایز است  فتح  و ضم  و اعراب  راء در هر حال  چنانکه : هذا اُمرَء و نیز هذا اُمرُء و رأیت  اُمرُوءً و مروت  باُمرء و نیز مررت  باُمرِی ٔ. (از اقرب  الموارد). مؤنث  آن  امراءة است . رجوع  به  امراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        امر. [ اَ م َ ] (ع  اِ) کسی . (منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء). و از آن  است : ما بالدار امر؛ کسی  در خانه  نیست . (منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امر. [ اَ م َ ] (اِخ ) موضعی  است  به  دیار غطفان . (از مراصدالاطلاع ) (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        (= دستور) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ پیژ peyž (مانوی: peys)، 2ـ راشن râŝan (اوستایی)، 3ـ آژنا âžnâ (سنسکریت: âjnâ)، 4ـ فرمان farmâ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امر. [ اَ ] (ع اِ) کار و عمل و کردار. (ناظم الاطباء). کاربار و شغل و چیز. فرمان /////////////////////// به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمی ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        (= زندگی) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:  آیو ãyu (سنسکریت)، یائوش، جیتی (اوستایی)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آمر. [ م ِ ] (ع  ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب  امر. ج ، آمِرین .  ||  (اِ) ششم  روز از ایام  عجوز یا چهارم  روز آن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (ع  ص ) آبادکننده . (اقرب  الموارد) (آنندراج ) (مهذب  الاسماء) (غیاث  اللغات ).  ||  آباد و معمور. (ناظم  الاطباء). و بر این  تقدیر عامر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) جد جاهلی  است  پسران  او بطنی  از لواثه  از قیس  عیلان  یا از بربرند و منزل  و مأوای  آنان  به  بهنسا از دیار مصر بوده  است . (ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) بطنی  است  بزرگ  از بنی کلب . (معجم  قبائل  العرب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) از قبائل  عرب  در جزائرند و مرکز آنها میان  و هران  و تلمسان  است . (معجم  قبائل  العرب ).