اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوز

نویسه گردانی: ʼWZ
اوز. [ اِ وَ ] (اِخ ) شهری با جمعیتی بالغ بر 7744 تن (در سرشماری 1345هَ. ش .) مرکز بخش اوز شهرستان لار استان هفتم فارس در 34 کیلومتری غرب لار. بخش اوز در آذرماه 1329 هَ. ش . از دهات دهستان خلج (بخش حومه ٔ شهرستان لار) و بعضی دهات بخشهای جویم تشکیل گردید و مرکزش قصبه ٔ اوز تعیین شد. بخش اوز از شمال به بخش جویم و از شرق به بخش حومه ٔ شهرستان محدود است . (دایرةالمعارف فارسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملجاء. (اقرب الموارد). || برگ فروریخته از درخت . (منتهی الارب ...
عوذ. (ع ص ، اِ) ج ِ عائذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن را بر «عوذات » جمع بندند. (از اقرب الموارد). رجوع به عائذ و عوذات شود.
عوذ. [ ع ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ عَوذة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عوذة شود.
عوذ. [ ع ُوْ وَ ] (ع اِ) گیاه در بن خار رسته ، یا در زمین درشت و دشوار که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات و گیاه که در ریشه ...
عوذ.[ ع َ ] (اِخ ) ابن سودبن حجربن عمران ، از مزیقیاء، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308)....
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب بن قطیعة، از عبس بن بغیض ، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308)...
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب مصری ، مکنی به ابوثراد. رجوع به ابوثراد شود.
ترع عوز. [ ت َ ع ُ عو ] (اِخ ) نام قریه ای بزرگ نزدیک حران . (ابن الندیم ). دهی است به حران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: قریه...
باغ عوض . [ ع َ وَ ] (اِخ ) یکفرسخ و نیم میانه ٔ شمال و مغرب جهرم است . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان جلگاه بخش کوهک شهرستان جهر...
عوض آباد. [ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان با 200 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، حبو...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مهیار ابراهیمی
۱۳۸۸/۰۲/۱۸ Iran
0
0

دعوای نسبتا طولانی در شهر اوز برسر واژه اوز وجود دارد.
اول از همه شک در این است که اوز(با فتح الف) یا اوز (به کسر الف: که امروز نام رسمی است)؟
ثانیا حالا هرکدام. معنای آن چیست؟
باید ذکر کنم که تا کنون هیچکدام از طرفین بحث مورد نظر به هیچ نتیجه قانع کننده ای نرسیداند علت آن هم فقدان منابع کافی و مورد اعتماد(حداقل فعلا) می باشد.
برای بحث بیشتر می توان به روزنامه عصر اوز (شمارگان مختلفی از 45 یا 46 گرفته تا شماره های 7x و 8x (هفتاد و... و هشتاد و...) رجوع کرد). شماره های دقیق در خاطرم نیست به جز شماره 90 که خود این شماره در صفحه 7 خود به این موضوع پرداخته است.
یکی از منابع در این بحث همین لغتنامه است که واژه را به معنای بط ذکر کرده. ولی مخالفان آن عقیده دارند که اصلا واژه اوز عربی نیست.
منبع دیگر معروفترین (و شاید تنها) کتاب تاریخ اوز به نام "تاریخ دلگشای اوز" تالیف مرحوم محمدهادی کرامتی می باشد.

از جمله افراد وارد و کارشناس در این بحث می توان به:عنایت اله نامور، عبداله جانفداو محمدشریف کمالی اشاره کرد.
نسخه های نشریه را می توان به صورت PDF از آدرس زیر دریافت کرد:
http://www.asr-e-evaz.com


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.