 
        
            بسط
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BSṬ
    
							
    
								
        بسط. [ ب ِ / ب ُ / ب َ س ُ ] (ع  ص ، اِ) ناقه ای  که  بچه ٔ وی  را با وی  گذارند و باز ندارند، ج ، ابساط و بُسُط وبِساط و بضم  شاذ است . (منتهی  الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).  ||  یده  بسط و بسط مطلق  دست  او گشاده  است  و از آنست : یدا اﷲ بسطان ؛ یعنی  دو دست  وی  منبسط است . (اقرب  الموارد) (ناظم الاطباء). دست گشاده . دست گشوده . فراخ دست : یده  بسط؛ دست  او گشاده  است . (منتهی الارب ).  ||  ج ، بساط. (ترجمان  تهذیب  عادل بن علی  ص  26). ج ِ بسیط. رجوع  به  دو کلمه ٔ مذکور شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بسط. [ ب َ ] (ع  اِمص ) فراخی . (غیاث  اللغات ) (مؤیدالفضلاء) (آنندراج ). فراخی . وسعت . (ناظم الاطباء). گشادگی . پهن  شدن . پهنی  یافتن . پهنی . پهن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط. [ ب َ ] (ع  اِ) معجون  مسکری . (ناظم الاطباء: بسطی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط. [ ب ُ س ُ ] (ع  اِ) ج ِبساط، گستردنیها. شادروانها. (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گسترش دادن ، پهن کردن ، وسیع نمودن
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط دادن . [ ب َ دَ ] (مص  مرکب ) گشاد دادن . (آنندراج ). شرح  دادن . منبسط کردن . توسعه  دادن . (فرهنگ  فارسی  معین ). به  تفصیل  گفتن . به  شرح  باز...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        توسعه یافته ، پهن شده ، امتداد یافته
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط نشینی. املاءِ ناصحیح «بست نشینی». رجوع شود به بَست.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قبض  و بسط. [ ق َ ض ُ ب َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) از نظر صوفی  دو حالت  است  که  پس  از ترقی  عبد از حالت  خوف  و رجاءپیدا میشود. قبض  برای  عارف  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط پیدا کردن . [ ب َ پ ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) توسعه  یافتن . امتداد پیدا کردن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بثط. [ ب َ ث َ ] (ع  مص ) آماس  کردن  لب . (از منتهی  الارب ). آماهیدن  لب . آماسیدن  لب . (ناظم  الاطباء).