گفتگو درباره واژه گزارش تخلف به نویسه گردانی: BH به . [ ب َ ه ه ](ع مص ) ۞ خداوند مرتبه و جاه شدن ، نزدیک سلطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۸۰ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۸ ثانیه واژه معنی فیلکه فیلکا به عربی جزیرة فیلکا به لهجه کویتی فیلچا فَیلَکه (نگارش دیگر: فیلکا) از جزیرههای خلیج فارس متعلق به کویت در ۲۰ کیلومتری کرانههای آن کشور است، با جزیره کوچک عوهه در خاورش. به باور تاریخ... بال به فرانسه نام همان شهری است که به آلمانی بازل گویند بازل (به آلمانی: Basel، به فرانسوی: Bâle) سومین شهر پرجمعیت کشور سوئیس است. جمعیت این شهر در سال ۲۰۰۶ برابر با ۱۶۵٬۵۲۹ نفر و با احتساب حومه ۷۳۱٬۰۰۰... می به می به . [ م َ / م ِ ب ِه ْ ] (اِ مرکب ) دارویی که از آب به و شراب سازند. (ناظم الاطباء). شراب السفرجل . (ابن سینا). اسم فارسی شراب به است ک... به ده به ده . [ ب ِه ْ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی است که در شهرستان لار واقع است و 891 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ای... به گو به گو.[ ب ِه ْ ] (نف مرکب ) خوش سخن . نیکوگفتار : خردمند به گو ندارد رواخرد دور کردن ز بهر هوا.فردوسی . به خور به خور. [ ب ِه ْ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) مناسب و لایق و شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). به دین به دین . [ ب ِه ْ ] (اِ مرکب ) دین خوب . و پارسیان آئین و کیش خود را به دین خوانده اند و لغتی است پارسی که عرب نیز بهمین معنی استعمال کرد... به شده به شده . [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خوب شده و شفایافته و از بیماری رسته . (ناظم الاطباء). به جان به جان . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان و بخش سیمکان است که در شهر جهرم واقع است و 677 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). به آمد به آمد. [ ب ِه ْ م َ ] (مص مرکب مرخم ) خوبی و خوشی پیش آمدن . مقابل بدآمد. (فرهنگ فارسی معین ) : چو روز مرد شود تیره و بگردد بخت هم او بدآمد... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴۸ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود