گفتگو درباره واژه گزارش تخلف به نویسه گردانی: BH به . [ ب َ ه ه ](ع مص ) ۞ خداوند مرتبه و جاه شدن ، نزدیک سلطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۸۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۶ ثانیه واژه معنی به دست به دست؛ در دست. (ناظم الاطباء). در یَد. در تصرف. در اختیار. - || در حال در دست داشتن چیزی و آمادگی بکار بردن آن چون: باطوم (باتن) به دست، تسبیح به دست... به تبع پیروی نمودن به محض به محض: همتای پارسی، اینهاست: تا، همینکه (دری) به محض این که او را دید، تا او را دید، همینکه او را دید. هربه herba (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861 به شدت = شدیدا (قید) (Extremely)؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam (سنسکریت) *** فانکو آدینات 09163657861 به جای به جای و بجای: اگر معنی جایگزینی بدهد، مینویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، مینویسیم: ... به آئین به آئین . [ ب ِه ْ ] (ص مرکب ) نیک سیر. نیک خصلت : آن نکوطلعت و فرخنده امیرآن به آئین و پسندیده سوار.فرخی . به خواه به خواه . [ ب ِه ْ خوا / خا ] (نف مرکب ) نیکخواه . خواهنده ٔ نیکی و بهی . آنکه نیکی کسان خواهد. به اختر به اختر. [ ب ِه ْ اَ ت َ ] (ص مرکب ) نیک اختر. نیک بخت . سعادتمند. خوش بخت : به اختر کس آنرا ۞ که دخترْش نیست چو دختر بود روشن اخترْش نیست .فر... به بیوس به بیوس . [ ب ِه ْ ب َ ] (ص مرکب ) امیدوار. که چشم نیکی دارد. که انتظار خیر می برد : گربه ٔ به بیوس نتوان بردهم در این بیشه بود شیر عرین . ا... به شدگی به شدگی . [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت نقاهت مریض و شفای آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۸ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود