حصان
نویسه گردانی:
ḤṢAN
حصان . [ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی در رمل میان دو جبل طی . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن تبع. نام یکی از ملوک یمن است . رجوع به حسان بن اسعد و تاریخ اسلام ص 29 و مجمل التواریخ والقصص صص 162-168 و ...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن جابر. یا ابن ابی جابر السلمی ، صحابیست . او درک غزوه ٔ بدرکرده و ناقل بعض احادیث است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن جهید. چنین نامی در اسناد باقی مانده ٔ از حکومت اعراب در اندلس دیده میشود. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 372 ش...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن حریث العدوی . یا العبدری . محدث است . رجوع به ابوالسوار حسان شود.
حسان . [ ح َس ْ سا] (اِخ ) ابن حسان شاعر عرب . او راست : قصیده ٔ میمی که در ستایش برمکیان سروده است و آغاز آن چنین است :من مبلغ یحیی و دون...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن خوط ذهلی بکری . از اعیان قبیله ٔ خویش بود و با جماعتی از کسان خود نزد رسول خدا آمده مسلمانی پذیرفت و در جنگ ...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن داعی یکی از امیران سپاه نصربن حسن فیروزان است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی صادق انصاری کتابخانه ٔ لغ...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن زید، مکنی به أبوغصن . محدث است .
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن دحداح یا ابن دحداحة از مشرکان قریش در مکه بود. زن وی أمیمه بنت بشر انصاری از مکه گریخت و به مدینه آمده...
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن سعید یکی از اعیان زمان الب ارسلان که به صفت سخا و بذل متصف بوده و به سال 463 هَ . ق . درگذشته است و او ...