اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حم

نویسه گردانی: ḤM
حم . [ حا میم ] (ع اِ) حامیم رمزی است که در ابتدای سوره های هفتگانه ٔ قرآن بکار رفته و در آن افتتاح به حم شده است . ذوات حامیم ، جمع است و نگویند حوامیم اما در بعض اشعار آمده و آن اسم اعظم الهی است . یا قسم و سوگند است یا حروف مقطعه ای از لفظ الرحمن است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
هم بستری . [ هََ ب ِ ت َ ] (حامص مرکب ) مصاحبت . همخوابی . هم آغوشی . (یادداشت مؤلف ). || جماع . نزدیکی کردن . درآمیختن .
هم پاچگی . [ هََ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) هم ریشی . باجناغ بودن . نسبت دو تن که زنهایشان با هم خواهر باشند. رجوع به هم ریش و باجناغ شود.
هم پالکی . [ هََ ل َ ] (ص مرکب ) دو تن که دارای افکار و اندیشه های مشابه اند و یک شیوه زندگی کنند. جور. مناسب .
هم پرواز. [ هََ پ َرْ ] (ص مرکب ) دو پرنده که همراه پرواز کنند : گهی با دام و دد دمساز گشتی گهی با باز هم پرواز گشتی .نظامی .
هم پنجگی . [ هََ پ َ ج َ / ج ِ ] (حامص مرکب )هم پنجه شدن . پنجه درافکندن . نبرد کردن : به هم پنجگی پیل را بشکنم شه پیلتن بلکه پیل افکنم .نظا...
هم آوازی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم آواز شدن یا بودن . هم صدا شدن . || برابری . هم سنگی : برون ز حکمت و انواع آن که در هر باب تو را رسد که ک...
هم اتفاق . [ هََ اِت ْ ت ِ ] (ص مرکب ) متفق . هم عهد. هم پیمان . (یادداشت مؤلف ) : پرویز هم از پدر بگریخت و به آذربایجان رفت و با مرزبانان آ...
هم آهنگی . [ هََ هََ ] (حامص مرکب ) هم قصدی . همراهی . موافقت . (یادداشت مؤلف ) : در آن پرده که شیرین ساختی سازهم آهنگیش کردی شه به آواز. ...
هم آغوشی . [ هََ ] (حامص مرکب ) همخوابی .هم آغوش شدن . اعتناق . معانقه . (یادداشتهای مؤلف ).
هم آشیان . [ هََ ] (ص مرکب ) دو مرغ یا حیوان که در یک آشیان زیست کنند، و به کنایه دو یار همنشین و همخانه را گویند : باز سپید با مگس سگ هم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.