حم
نویسه گردانی:
ḤM
حم . [ حا میم ] (ع اِ) حامیم رمزی است که در ابتدای سوره های هفتگانه ٔ قرآن بکار رفته و در آن افتتاح به حم شده است . ذوات حامیم ، جمع است و نگویند حوامیم اما در بعض اشعار آمده و آن اسم اعظم الهی است . یا قسم و سوگند است یا حروف مقطعه ای از لفظ الرحمن است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
هم دستانی . [ هََ دَ ] (حامص مرکب ) موافقت . (یادداشت مؤلف ). هم داستانی . رجوع به هم داستانی شود.
هم داستان . [ هََ ] (ص مرکب ) دو کس را گویند که پیوسته با هم سخن کنند و حکایت گویند و صحبت دارند. || موافق . (برهان ). متفق . هم سخن . هم عق...
هم آشیانی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم آشیان بودن : هر مرغی را که چینه ٔ تربیت او دهد با سیمرغ هم عنانی و با طاووس هم آشیانی نماید. (سندبادنام...
هم آرایشی . [ هََ ی ِ ] (حامص مرکب ) دارای نظام مشترک بودن . هم روشی . هم راهی : از هم آرایشی وهمکاری هر یکی را یکی کند یاری .نظامی .
هم ارتفاع . [ هََ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) دو چیز که ارتفاع برابر دارند.
هم بالایی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم قدی . یک اندازه بودن : سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ نتواند که کند دعوی هم بالایی .سعدی .
هم ریختن . [ هََ ت َ ] (مص مرکب ) به هم ریختن . در هم ریختن . آشفتن . رجوع به ترکیبات ِ «هم » شود.
هم کشیدن . [ هََ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دوختن لباس بدون دقت و ظرافت : هرطور بود هم کشیدم و تنم کردم . (یادداشتهای مؤلف ).
برهمکنش چند عامل، عنصر یا ماده شیمیایی بصورتی که برآیند آنها بیش از حاصلجمع ساده آنها باشد؛ برابر با واژه synergy در انگلیسی؛ متضاد آن «همزُدایی» یا ا...
داشتن ناحیه یا گسترهای از چیزهای مشترک با...، در رشتههای علمی گوناگون کاربرد دارد، (به انگلیسی:)