 
        
            خان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAN 
    
							
    
								
        خان . (اِخ ) دهی  است  ازدهستان  الند بخش  حومه ٔ شهرستان  خوی  واقع در 76 هزارگزی  شمال  باختری  خوی . این  ده  را راه  ارابه رو است . ناحیه ای  است  کوهستانی . آبادی  آن  در دره  قرار دارد. آب  و هوای  آن  سرد ولی  سالم  میباشد. سکنه ٔ آنجا 18 تن  که بزبان  کردی  متکلم  و بمذهب  سنی  متدینند. آب  این  دهکده  از چشمه  و رود یکماله  است  و محصول  آن  غلات  و شغل  اهالی  زراعت  میباشد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 4).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خان  دورو. (اِخ ) یکی  از راههای  بین  نوده  بدشت  یموت  است . رابینو میگوید: از نوده  به  دشت  یموت  سه  راه  هست : جنوبی ترین  آن  خان  دورو، و وسطی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان حصاری . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  پیشخوز بخش  رزن  شهرستان  همدان ، واقع در 45 هزارگزی  جنوب  خاوری  قصبه ٔ رزن  و 1 هزارگزی  شمال  راه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان  حاتم . [ ن ِ ت َ ] (اِخ ) نام  دیگر خان  عالم است . (از الذریعه  الی  تصانیف  الشیعه  تألیف  آقابزرگ طهرانی  قسم  1 جزء 9 ص 285). رجوع  به  خان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان بلاغی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  اجارود بخش  گرمی  شهرستان  اردبیل . این  ناحیه  در 11 هزارگزی  باختر گرمی  و 5 هزارگزی  شوسه ٔ گرمی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان بلاغی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  مشکین  باختری  بخش  مرکزی  شهرستان  مشکین شهر. ناحیه ای  است  در 30 هزارگزی  جنوب  باختری  مشکین شهر و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام  عالم  و ادیب  هندی  است . پدرش  راجه ای  بنام  پاتنه  بوده  و او راست : «جامع خان بهادر» بفارسی  و «علم  المناظره »....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان تنگری . [ ت َ ] (اِخ ) نام  سلسله جبالی بوده  است  در ترکستان  که  شهر معروف  کوجا در شمال  نهرتاریم  در مشرق  این  جبال  بنا شده  بود. در نیمه ٔ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان تیمور. [ ت ِ ] (اِخ ) نام  یکی  از فرماندهانی  است  که  اولجایتو برمیسره ٔ لشکر خود در لشکرکشی  بجانب  شام  تعیین  کرد. امیر اولجایتو در سنه ٔ 712...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان تیمور. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  سجاس رود بخش  قیدار شهرستان  زنجان . این  ده  در 15 هزارگزی  شمال  باختری  راه  مالرو عمومی  واقع و نا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) دختر براق  حاجب  سرسلسله ٔ ترکان  قراختایی  کرمان  است . چون  براق  بسال 642 هَ . ق . فرمان  یافت  (در مدرسه ای  که  خود بظ...