خجندی
نویسه گردانی:
ḴJNDY
خجندی . [خ ُ ج َ ] (اِخ ) عجبی خجندی نام یکی از شعرای معروف بوده و عوفی درباره ٔ او آرد: عجبی خجندی از اعاجیب ایام و نوادر روزگار بود. عنصری آن طبع زاینده را بنده و انوری با نور طبع او سایه بر خود ناافکنده روان معزی از غیرت تکلم آن خجندی پرخون و سخن او در خفت اگرچه باد بود اما بغایت موزون ، جواب مولاناشرف الدین حسام گفته است و نشکند ردیف آن گردانیده :
یک آرزوی من ز گل یار نشکند
تا در جگر مرا غم او خار نشکند
رویش نهاد بر دل من بار غم و لیک
پشت دل من از پی آن بار نشکند.
(از لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ص 519و 520).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) صدرالدین محمدبن عبداللطیف بن ثابت خجندی بسال 542 هَ . ق . اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه پسران محمودبن محمد ملکش...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) صدرالدین محمودبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی . مدتی در بغداد ناظر مدرسه ٔ نظامیه بود و بعد از آن بریاست شافعیه...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) ضیاءالدین خجندی شاعری از اهل خجند بود که بشیراز مسکن گزید ودر هرات بخاک سپرده شد او بوفور فضل و کمال معروف بود ...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی که صاحب ریاستی عظیم بودو در اصفهان بسال 523 هَ . ق . بدست اسماعیلیه کشته شد. (...
خجندی .[ خ ُ ج َ ] (اِخ ) عمربن هارون بن طالب خجندی . شیخ بزرگوار و صالحی است از بزرگان صوفی که بحسن سیرت مشهور بوده است . اصل او از خجن...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) فخرالدین محمدبن محمد خجندی .استاد اطباء بود و او راست : کتابی بنام : «التلویح الی اسرار التشریح » از این کتاب بوسیله...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) قاضی بدربن زیادبن عبداﷲبن محمدبن محمدبن محمد خجندی مکنی به ابوالفضل .وی از راویان است بسمرقند مدتی اقامت گزید...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) کمال الدین مسعود از عرفا و شعرای مشهور است که در خجند متولد شد و بسال 793 هَ . ق . درگذشت . وی در اوائل عهد شباب از...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) موسی بن عبداﷲ مؤدب ، مکنی به ابوعمران . مردی ادیب و فاضل بود و صاحب حکم و امثال مدون و مروی است . او از ابی الن...
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) یحیی بن الفضل الوراق خجندی ، مکنی به ابوبکر. از بزرگانی است که بجمع آثار پرداخت و از کثیری مردمان حدیث شنید و ک...