اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خراسانی

نویسه گردانی: ḴRʼSANY
خراسانی . [ خ ُ ] (اِخ ) سلیمان بن یسار خراسانی ، مکنی به ابوایوب از بزرگان بود و بشام و مصر می گشت . او از ثقاتی چون ابن عینینه و جز او احادیثی دارد و البته احادیث بسیاری را نقل از این دو اثبات می کند که نمی توان به آنها احتجاج کرد. ابوعبداﷲ بقار به رمله از وی حدیث کرد. (انساب سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
علی خراسانی . [ ع َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) ابن موسی بن محمدشفیعبن محمدجعفربن میرزا محمدرفیعبن محمدشفیع مستوفی الممالک خراسانی تبریزی ، ملقّب به ثق...
علی خراسانی . [ ع َ ی ِ خ ُ ] (اخ ) درجزینی ، ملقّب به معین الدین . رجوع به علی درجزینی شود.
خراسانی محله . [خ ُ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) مرکز بلوک ساسی کلوم است در ناحیه ٔ بارفروش . (یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی ایران آ...
حسن خراسانی . [ ح َ س َ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) شاعر. از فرزندان شیخ حسین داود، و از نزدیکان شیخ جعفر سروقد بوده است . احوال او در ذریعه (ج 9 ص 241)...
حسن خراسانی . [ ح َ س َ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) شاعر. رجوع به رفیع قزوینی و ذریعه ج 9 ص 241 شود.
رضی خراسانی . [ رَ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) میرزا رضی فرزند شفیعا. رجوع به رضی (رضی خراسانی میرزا...) شود.
اشتر خراسانی . [ اُ ت ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بختی . و رجوع به اشتر بختی و بختی و شتر خراسانی شود.
حبق خراسانی . [ ح َ ب َ ق ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) بقله ٔ خراسانیة. صاحب برهان گوید: تره ٔ خراسانیست و آن رستنی باشد ترش مزه و آن را ساق ترشک خوانن...
تره ٔ خراسانی . [ ت َ رَ / رِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رستنی باشد ترش مزه و آنرا در خراسان ساق ترشک خوانند، چه ساق آن بسیار ترش می...
جامی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) همان احمد جام ، یا پیر جام یا جامی ژنده پیل است . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.