خراسانی
نویسه گردانی:
ḴRʼSANY
خراسانی . [ خ ُ ] (اِخ ) سلیمان بن یسار خراسانی ، مکنی به ابوایوب از بزرگان بود و بشام و مصر می گشت . او از ثقاتی چون ابن عینینه و جز او احادیثی دارد و البته احادیث بسیاری را نقل از این دو اثبات می کند که نمی توان به آنها احتجاج کرد. ابوعبداﷲ بقار به رمله از وی حدیث کرد. (انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
جنتی خراسانی . [ ج َن ْ ن َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) از شاعران خراسان است ، اگرچه طبع خوب داشت ولی طالعی نیکو نداشت و بفقر و فاقه میگذرانید. این مطل...
اصرم خراسانی . [ اَ رَ م ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به اصرم بن غیاث خراسانی شود.
الفت خراسانی . [ اُ ف َ ت ِ خ ُ ] (اِخ ) میر عبداﷲ، شاعر قرن یازدهم ، معاصر نصرآبادی . نصرآبادی گوید: الفت از خراسان است ، در اوایل سن بهندوستا...
آلوی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آلوبخارا.
رفیق خراسانی . [ رَ ق ِ خ ُ ] (اِخ ) از فدائیان حسن صباح بود و عبدالرحمان قزوینی و مفتی اصفهانی و ابوالعلاء و جز آنان به کوشش وی بقتل رسی...
ساقی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (حاج محمد زمان ) شود.
خاکی خراسانی . [خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای ایران است و هدایت در ریاض العارفین شرح حال او را چنین آرد: نام او مولانا لطفعلی والدش از ا...
خاکی خراسانی . [ خ ُ ](اِخ ) اسمش امامقلی و معاصر شاه عباس اول و دوم بود. وی در سال 1077 هَ . ق . درگذشت و ظاهراً وفاتش در اوائل سلطنت شا...
صالح خراسانی . [ ل ِ ح ِ خ ُ ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و ظاهراً امامی و مجهول الحال میباشد. (تنقیح ...
رستم خراسانی . [ رُ ت َ م ِ خ ُ ] (اِخ ) یا رستمعلی (امیر رستم علی پسر قاسمعلی ...). رجوع به رستم علی و فرهنگ سخنوران شود.