 
        
            درء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DRʼ
    
							
    
								
        درء. [ دَرْءْ ] (ع  مص ) دور کردن  و دفع نمودن  چیزی  را. (از منتهی الارب  ). دفع کردن  و دور نمودن ، و گویند دور نمودن  بشدت . (از اقرب  الموارد).  ||  زود دررسیدن  توجبه  و دور شدن . (از منتهی الارب  ). اندفاع  و روان  شدن  سیل . (از اقرب  الموارد).  ||  روشن  شدن  آتش . (از منتهی الارب  ) (از اقرب  الموارد).  ||  غدودناک  گردیدن  شتر و آماسیدن  پشت  وی  با غده . (از منتهی الارب  ). دُروء. (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  دروء شود.  ||  گستردن  و فراخ  گردانیدن  چیزی  را. بسط.  ||  راندن  چهارپا را بسوی  شکار.  ||  نمایان  شدن  و ناگاه  برآمدن  شخص  بر کسی .  ||  چسباندن  و پیوستن  دیوار به  ساختمان . (از اقرب  الموارد). دراءة. و رجوع  به  دراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        درء. [ دَرْءْ ] (ع  اِ) کجی  و کجی  نیزه  و مانند آن . (منتهی الارب  ). خمیدگی  و کجی  در نیزه  و مانند آن ، و گویند: بئر ذات درء؛ یعنی  چاهي  که  انح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درء. [ دُرْءْ ] (ع  اِ) گویند: جاء السیل  دُرْءً؛ یعنی  سیل  از جایی  ناشناخته  و یا از شهری  دوردست  سرازیر شد. (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  دَرء ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دَرر ] (اِخ ) آبگیریست  در دیار بنی سلیم . آب  آن  در تمام  بهارگاه  بماند. (معجم  البلدان ). پارگینی  است  به  دیار بنی سلیم . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دَرر ] (ع  اِ)خون .  ||  شیر.  ||  بسیاری  شیر.  ||   غنیمت .  ||  خوبی . نیکویی . (منتهی  الارب ). نیکی . خیر. کارنیکو. (آنندراج ). و از اینجا ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دَرر ] (ع  مص ) بسیار شیر دادن  ناقه . (منتهی  الارب ). شیر فروگذاشتن . (تاج  المصادر) (زوزنی ).  ||  بسیار شدن  و درهم پیچیدن  گیاه . (منتهی  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  عربستان  شهرستان  گلپایگان  در 48هزارگزی  جنوب  خاوری  گلپایگان  کنار راه  مالرو تکین  به  مادرشاه . جلگه  و مع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دُرر ]  ۞  (ع  اِ) ج ِ درة. مرواریدهای  درشت . مرواریدهای  بزرگ  و واحد آن  درة است  و جمع آن  دُرَّر و دُرّات . (از مهذب  الاسماء). مرواری . لو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دَ ] (اِ) باب . (ترجمان  القرآن ) (منتهی  الارب ). آنچه  از قطعات  تخته  یا از صفحات  آهن  و غیره  سازند مربع مستطیل  به  قامت  آدمی  یا خردتر ی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دَ ] (حرف  اضافه ) ظرفیت  را رساند خواه  ظرفیت  مکانی  و خواه  زمانی ، و آن  یا حسی  و واقعی  است  و یا فرضی  و عقلی . کلمه ٔ ارتباطست  به  معنی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در. [ دَ / دِ ] (اِمص ) ریشه ٔ فعل  دریدن . (برهان ) (جهانگیری ). حاصل  بالمصدر دریدن  آمده  است . (آنندراج ).  ||  (فعل امر) امر از دریدن  به  معنی  ...