 
        
            درء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DRʼ
    
							
    
								
        درء. [ دَرْءْ ] (ع  مص ) دور کردن  و دفع نمودن  چیزی  را. (از منتهی الارب  ). دفع کردن  و دور نمودن ، و گویند دور نمودن  بشدت . (از اقرب  الموارد).  ||  زود دررسیدن  توجبه  و دور شدن . (از منتهی الارب  ). اندفاع  و روان  شدن  سیل . (از اقرب  الموارد).  ||  روشن  شدن  آتش . (از منتهی الارب  ) (از اقرب  الموارد).  ||  غدودناک  گردیدن  شتر و آماسیدن  پشت  وی  با غده . (از منتهی الارب  ). دُروء. (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  دروء شود.  ||  گستردن  و فراخ  گردانیدن  چیزی  را. بسط.  ||  راندن  چهارپا را بسوی  شکار.  ||  نمایان  شدن  و ناگاه  برآمدن  شخص  بر کسی .  ||  چسباندن  و پیوستن  دیوار به  ساختمان . (از اقرب  الموارد). دراءة. و رجوع  به  دراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        در سر آمدن . [ دَس َ م َ دَ ] (مص  مرکب ) از سر به  زمین  افتادن . لغزیدن بطرف  زمین . در اصطلاح  امروز، سکندری  رفتن . (فرهنگ  لغات  و اصطلاحات  مثنو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در گذاشتنی . [ دَ گ ُ ت َ ] (ص  لیاقت ) عفو کردنی . قابل  عفو و بخشایش . قابل  اغماض .-  نادرگذاشتنی  ؛ غیر قابل  عفو. غیر قابل  اغماض . اغماض  ناپذیر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گل  در چمن . [ گ ُ دَ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) اسفناج  سرخ کرده  به  روغن  که  بر روی  آن  تخم مرغ  شکنند. بورانی  اسفناج  که  بر آن  تخم مرغ  شکنند. طعام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرگین  در. [ گ ُ دَ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  کلیائی  بخش  سنقر کلیائی  شهرستان  کرمانشاهان  واقع در 38000گزی  شمال  سنقر و کنار راه  فرعی  سنقر به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کمر در کمر. [ ک َ م َ دَ ک َ م َ ] (ق  مرکب ) کمر کوهی  متصل به  کمر کوهی  دیگر. (فرهنگ  فارسی  معین ) : کمر در کمر کوهی  از خاره سنگ برآورد چون  سبز ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پا در رکاب . [ دَرْ رِ ] (ص  مرکب ) سوار.  ||  مهیا و مستعد و آماده ٔ سفر.  ||  دَم ِ نزع  که  ابتدای  سفر آخرت  است . (برهان ). محتضر.  ||  هر چیز که...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پای  در شن . [ دَ ش َ ] (اِ) ایوان  سلطان  و این  لفظ هندی  است  اصطلاح  شاهان  دهلی . (غیاث  اللغات ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پای  در گل . [دَ گ ِ ] (ص  مرکب ) گرفتار و حیران . (غیاث  اللغات ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باد در تام . [ دَرْ ] (اِ مرکب ) زکام . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بستان  در. [ ب ُ دَ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  قلقل رود شهرستان  تویسرکان  که  در 13هزارگزی  جنوب  شهر تویسرکان  و هفت هزارگزی  جمیل آباد در کوهستا...