 
        
            درء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DRʼ
    
							
    
								
        درء. [ دَرْءْ ] (ع  مص ) دور کردن  و دفع نمودن  چیزی  را. (از منتهی الارب  ). دفع کردن  و دور نمودن ، و گویند دور نمودن  بشدت . (از اقرب  الموارد).  ||  زود دررسیدن  توجبه  و دور شدن . (از منتهی الارب  ). اندفاع  و روان  شدن  سیل . (از اقرب  الموارد).  ||  روشن  شدن  آتش . (از منتهی الارب  ) (از اقرب  الموارد).  ||  غدودناک  گردیدن  شتر و آماسیدن  پشت  وی  با غده . (از منتهی الارب  ). دُروء. (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  دروء شود.  ||  گستردن  و فراخ  گردانیدن  چیزی  را. بسط.  ||  راندن  چهارپا را بسوی  شکار.  ||  نمایان  شدن  و ناگاه  برآمدن  شخص  بر کسی .  ||  چسباندن  و پیوستن  دیوار به  ساختمان . (از اقرب  الموارد). دراءة. و رجوع  به  دراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        در و همسایه . [ دَ رُ هََ ی َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) (در تداول  عامه ) دم  در و بیرون  خانه  و خانه ٔ همسایه : رفتن  دختر به  در و همسایه  خطاست ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دیوانه  در. [ دی  ن ِ دَ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  طبس  بخش  صفی آباد شهرستان  سبزوار با 581 تن  سکنه . (از فرهنگ  جغرافیائی  ایران  ج 9).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روی  در روی . [ دَ ] (ق  مرکب ) روبرو. مقابل . (فرهنگ  فارسی  معین ). رجوع  به  روبرو شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شب  در میان . [ ش َ دَ ] (اِ مرکب ، ق  مرکب ) فاصله  بودن  یک  شب  میان  دو کار که  در تکلم  با الحاق  کلمه ٔ «یک » در اول  «یک  شب  در میان » گفته  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شکن  در شکن . [ ش ِ ک َ دَ ش ِ ک َ ] (ص  مرکب ، ق  مرکب ) نغمه در نغمه . با نغمه ها و آهنگهای  گوناگون  : یکی  چامه گوی  و دگر چنگ زن سوم  پای  کوبد ش...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شهر در کردن . [ ش َ دَ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) تبعید کردن . (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صده  در صده . [ ص َ دَ / دِ دَص َ دَ / دِ ] (ق  مرکب ) صدتاصدتا. صدصد : همه  فیلسوفان  صده  در صده بپائینگه  (؟) تخت  او صف  زده . نظامی .و این  لغت  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شاخ  در شاخ . [ دَ ] (ص  مرکب ) کنایه  از دور و دراز و گوناگون . (برهان  قاطع) (آنندراج ). شاخ  بشاخ  : بدین  امیدهای  شاخ  درشاخ کرمهای  تو ما را کرد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گره  در گره . [ گ ِ رِه ْ دَ گ ِ رِه ْ ] (ص  مرکب ) مشکل  در مشکل . پیچیده  در پیچیده . پیچیدگی  : گرچه  گره  در گرهش  کرده  بودبرنگرفت  ازسر این  رشت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خشک در بالا. [ خ ُ دَ ] (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  سربند بالا بخش  سربند شهرستان  اراک ، واقع در 24 هزارگزی باختر آستانه  و 4 هزارگزی  باختر راه  قد...